نواز

کلمه نواز در زبان فارسی معانی متعددی دارد و بسته به کاربرد آن، ممکن است قواعد نگارشی متفاوتی را طلب کند. این واژه به عنوان یک فعل در زمان‌های مختلف، گذشته، حال، آینده مورد استفاده قرار می‌گیرد. در جملات، این کلمه می‌تواند هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم به معنای نوازنده به کار رود. بنابراین، توجه به نحوه استفاده از آن در جملات بسیار مهم است. در نوشتار، استفاده از تکیه‌گذاری مناسب ضروری است تا مفهوم کلمه به درستی منتقل شود. همچنین، به کارگیری ویرگول، نقطه و سایر نشانه‌های نگارشی در مکان‌های مناسب برای تفکیک جملات و عبارات اهمیت دارد. رعایت نگارش صحیح و تلفظ درست کلمات در نوشتار و گفتار از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این کلمه باید به شکل صحیح خوانده و در نوشتار نیز به همین صورت نوشته شود.

لغت نامه دهخدا

نواز. [ ن َ ] ( اِمص ) حاصل مصدر نواختن است. ( یادداشت مؤلف ). نوازش. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نواختن. ( اوبهی ) ( برهان قاطع ). دلجوئی. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). تسلی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نوازش و نواختن شود

فرهنگ عمید

۱. = نواختن
۲. نوازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دلنواز، مهمان نواز.
۳. آرامش بخش (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): روح نواز.
۴. کسی که ساز موسیقی را به صدا درمی آورد، نوازنده، زننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دف نواز، نی نواز.
۵. سراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دستان نواز.
۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] دلجویی.

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) نوازش: از نواز شاه آن زار حنیذ در تن خود غیرجان جانی ندید( ندید ). ( مثنوی.نیک.۲ ) ۵۴۱:۶- ( اسم ) در ترکیب بمعنی نوازنده آید: بندهنوازکوچک نوازگوش نوازمهمان نواز.

جملاتی از کلمه نواز

بر دوش سبکروحی من دست نوازش صائب بود از لنگر کهسار گرانتر
بر کنار او ربابی در کف او زخمه‌ای می‌نوازد خوش نوایی دلکشی بنشسته‌ای
رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم