موجز

کلمه‌ی «موجز» در فارسی به معنای کوتاه، مختصر و جمع‌بندی‌شده است و برای بیان چیزی به صورت فشرده و بدون اضافه‌گویی به کار می‌رود. این واژه در ادبیات، نگارش علمی و سخنرانی‌ها کاربرد فراوان دارد و نشان‌دهنده توانایی انتقال پیام یا مفهوم به شیوه‌ای مختصر و گویا است. موجز بودن به معنای حذف جزئیات غیرضروری و تمرکز بر نکات اصلی است تا مخاطب سریع و دقیق مطلب را درک کند. در نوشتار و گفتار، متون موجز معمولاً روشن، قابل فهم و اثرگذار هستند و زمان و انرژی خواننده یا شنونده را صرفه‌جویی می‌کنند. این واژه با مفاهیمی مانند مختصر، کوتاه، فشرده، خلاصه و جمع‌بندی‌شده هم‌معنی است. در متون ادبی و علمی، استفاده از بیان موجز نشان‌دهنده مهارت نویسنده یا سخنران در انتقال مؤثر اطلاعات است.

لغت نامه دهخدا

موجز. [ ج َ ] ( ع ص ) سخن و جز آن که کوتاه باشد. ( از منتهی الارب ). سخن مختصر و کوتاه. ( ناظم الاطباء ).کوتاه و مختصر. ( آنندراج ) ( غیاث ). وجیز. خلاصه. ملخص. سخن کوتاه. ( یادداشت مؤلف ) ( صراح اللغة ). کوتاه که زود اندریافته شود. ( از اقرب الموارد ):
خسرو ایران میر عرب و شاه عجم
قصه موجز به، سلطان جهان ابراهیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ).
قصیده خرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ
به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست.مسعودسعد.این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت... تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ). یک باب که بر ذکر حال برزویه طبیب مقصور است و به بزرجمهر منسوب هرچه موجزتر پرداخته شود. ( کلیله و دمنه ).
- موجز کردن؛ مختصر کردن. اختصار.ایجاز:
کردم این گفته ها همه موجز
که ستوده ست در سخن ایجاز.مسعودسعد.مثنوی را چابک و دلخواه کن
ماجرا را موجز و کوتاه کن.مولوی.

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع. ] (اِفا. ) سخن مختصر و کوتاه.

فرهنگ عمید

مختصر، کوتاه، کلام کوتاه و مختصر.

فرهنگ فارسی

مختصر، کوتاه، کلام کوتاه ومختصر
( اسم صفت ) کوتاه و مختصر ( کلام سخن ): [... و یک باب که بر ذکر برزویه طبیب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هر چه موجز تر پرداخته شد... ] ( کلیله. مصحح مینوی. ۲۵ )

جمله سازی با موجز

آمدم تا پیش تو خدمت نمایم چند روز وافرین گویم به‌لفظ موجز و طبع روان
حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یا دست عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی
شد تنم مویی وزان موجز خیالی هم نماند تا مرا موی میانت در خیال افتاده است