منظره

کلمه منظره در زبان فارسی به معنای چهره یا نما است و به توصیف جنبه‌های بصری یک مکان یا صحنه خاص می‌پردازد. این واژه به نوعی بیانگر ویژگی‌های دیداری و زیبایی‌شناختی محیط است که می‌تواند شامل کوه‌ها، دریاها، جنگل‌ها و یا هر نوع منظر طبیعی و انسانی باشد. وقتی از منظره صحبت می‌کنیم، در واقع به تصویرسازی از احساسات و تجربیات بصری که از تماشای یک صحنه خاص به دست می‌آوریم اشاره داریم. این مفهوم نه تنها به زیبایی‌های طبیعی مربوط می‌شود، بلکه می‌تواند به احساسات و یادآوری‌های ما از مکان‌ها و لحظات خاص نیز مرتبط باشد. در واقع، هر منظره‌ای می‌تواند داستانی برای گفتن داشته باشد و ما را به دنیای تازه‌ای ببرد که با هر نگاه به آن، احساسات و تفکرات تازه‌ای در ما زنده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

( منظرة ) منظرة. [ م ِ ظَ رَ ] ( ع اِ ) عینک. ( ناظم الاطباء ).
منظرة. [ م َ ظَ رَ ] ( ع مص ) نظر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نظر شود. || ( اِ ) جای نگریستن، خوش آیند باشد یا بدنما. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). هر چیز که بدان بنگرند خوش آیند باشد یا بدنما. ( از اقرب الموارد ). || جای دیده بان. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || قومی که به سوی چیزی نگران باشند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).گروهی که به سوی چیزی بنگرند. ( از اقرب الموارد ).
منظره. [ م َ ظَ رَ / رِ ] ( از ع، اِ ) منظرة. رجوع به منظرة شود. || کوشک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانه بر طبقه برین.خانه بر بلندی. قسمت مرتفع از قصر و کاخی چون ایوان بی در. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). منظر:
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.دقیقی.جایی در او چو منظره عالی کنم
جایی فراخ و پهن چو میدان کنم.ناصرخسرو.مگر روزی شاه شمیران بر منظره نشسته بود و بزرگان پیش او. ( نوروزنامه ).
درون منظره وهم تست بیش از عقل
برون کنگره مجد تست قصر قصور.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 376 ).
ای تن از حجره دل رخت هوس بیرون نه
تا دلت منظره رحمت یزدان گردد.کمال الدین اسماعیل ( ایضاً ص 8 ).بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر.مولوی.رجوع به منظر شود.
- چارم ( چهارم ) منظره؛ فلک چهارم:
برده به چارم منظره مهره برون از ششدره
نزل جهان را از بره صد خوان نو پرداخته.خاقانی.|| چشم انداز. دورنما. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دورنمایی از صحنه های طبیعت همچون کوه و جنگل و باغ و روستا.

فرهنگ معین

(مَ ظَ رَ یا رِ ) [ ع. منظرة ] (اِ. ) جای نگریستن، چشم انداز.

فرهنگ عمید

جای نگریستن و نظر انداختن، چشم انداز، دورنما.

فرهنگ فارسی

جای نگریستن ونظرانداختن، چشم انداز، دورنما
( اسم ) ۱ - محل نظر جای نگریستن. ۲ - آنچه برابر چشم واقع شود چشم انداز. ۳ - دور نمایی از درختان جنگل کوه دریا کارخانه ده شهر و غیره. ۴ - روزن: [ درین حالت عین الحیاه و شریفه هر دو بر بام ایوان رسیدند از بالای منظره بشیب نگاه کردند. ] ( داراب نامه. چا. دکتر. صفا ۱۴۵:۱ )
نظر. یا جای نگریستن خوش آیند باشد یا بد نما.

فرهنگستان زبان و ادب

[عمومی] ← دید 2

ویکی واژه

veduta
panorama
منظرة
جایی که بدان نگریسته شده، چشم انداز، نگرشن.

جمله سازی با منظره

‫وه، دختران چه منظره ها ساز کرده اند !‬ ‫دوْلائیا قیزلار آچیپ پنجره‬
یعنی امین بار گه سلطنت که هست بالا ترش ز منظرهٔ لامکان مکان
نظر رای تو از منظره امروزی کرده نظاره احوال جهان فرداست