لغت نامه دهخدا
مفضی. [ م ُ ] ( ع ص ) رساننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).منجر. منتهی: از وخامت عاقبت فتنه ای که مفضی به ندامت خواهد بود اندیشد. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). || مباشرت کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مفضی. [ م ُ ] ( ع ص ) رساننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).منجر. منتهی: از وخامت عاقبت فتنه ای که مفضی به ندامت خواهد بود اندیشد. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). || مباشرت کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
(مُ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - گشاد شونده. ۲ - مفتقر، محتاج. ۳ - اعلام کننده. ۴ - رسنده، بالغ شونده.
۱. گشاد شونده.
۲. به جایی رسنده.
( اسم ) ۱ - گشاد شونده. ۲ - مفتقر محتاج. ۳ - اعلام کننده. ۴ - رسنده بالغ شونده: [ این نصایح مفضی است بمنایح تایید الهی و تخلید آثار پادشاهی. ] ( مرزبان نامه. تهران. چا. ۱ص ۵ ) ۱۸ - مباشرت کننده.
رساننده منجر
گشاد شونده.
مفتقر، محتا
اعلام کننده.
رسنده، بالغ شونده.
💡 قوله: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ قال اکثر المفسّرین یعنی: طریق الخیر و طریق الشّرّ المفضیان الی الجنّة و النّار، کقوله: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً، و قال محمد بن کعب عن ابن عباس: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ قال: الثّدیین یسقط من امّه و یثب الی الثّدیین، و النّجد طریق فی ارتفاع.