فیض به معنای توفیق و کامیابی است. این واژه به بهرهمندی و فایدهای اشاره دارد که فردی از دیگری میگیرد. همچنین میتواند به محبت و لطفی که یک شخص نسبت به دیگری ابراز میکند، مربوط باشد. در گستره معنوی، این مفهوم به سود و بهرهای اشاره دارد که فرد از طریق ارتباطات انسانی و روابط متعالی به دست میآورد. در واقع، فیض نشاندهنده پیوندی عمیق و ارزشمند است که میتواند در زندگی افراد تأثیرگذار باشد و به آنها کمک کند تا به سعادت و خوشبختی دست یابند. این واژه به عنوان نمادی از لطف و رحمت در تعاملات انسانی، به ویژه در زمینههای معنوی و اخلاقی، بسیار حائز اهمیت است.
فیض
لغت نامه دهخدا
فیض.[ ف َ ] ( ع اِ ) مرگ. || ( ص ) اسب تیزرو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج، فیوض، افیاض. ( اقرب الموارد ): اعطاه غیضاً من فَیْض؛ یعنی اندکی از بسیار به وی داد. || ( مص ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد. ( از منتهی الارب ). فیوض. فیضان. فیضوضة. ( از اقرب الموارد ). || لبالب رفتن رود. ( منتهی الارب ). || پر شدن ظرف. ( اقرب الموارد ). || آشکار کردن راز را. ( منتهی الارب ). پر شدن سینه از راز که کتمان نتوان کرد. ( از اقرب الموارد ). || مردن. || برآمدن جان کسی. || فاش گردیدن خبر. || بسیار شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || روان شدن هر چیزی. ( اقرب الموارد ). || روان شدن اشک. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) ریزش. || بسیاری آب. || بخشش. عطا. ( فرهنگ فارسی معین ). عطیه. لطف
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] توفیق، سعادت.
۳. (تصوف ) آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمتِ کسب به قلب القا می شود.
۴. [قدیمی] بخشش، جود.
۵. [قدیمی] روان گشتن آب، ریزش.
۶. [قدیمی] آب روان.
فرهنگ فارسی
کاشانی محمد بن مرتضی مشهور بملامحسن فیض حکیم و عارف عهد صفویه ( و. کاشان حدود ۱٠٠۶ - ف. ۱٠۹٠ ه ق وی در شیراز نزد صدرالدین شیرازی به تحصیل حکمت پرداخت و در عرفان و حکمت دست یافت. فیض مورد بغض شیخ احمد احسائی بود و او ویرا بجای محسن [ مسئ ] خطاب میکرد و او را اخباری صرف میدانست. فیض شاعر نیز بود وهدایت در مجمع الفصحائ تعداد ابیات ویرا شش الی هفت هزار نوشته.مولف قصص العلمائ تعداد کتب و رسایل او را متجاوز از ۲٠٠ دانسته و نام ۶۹ عدد آنها را ذکر کرده. از آثار مهم اوست: کلمات مکنونه ابواب الجنان ( مولف بسال ۱٠۵۵ ه ق. ) تفسیر صافی تفسیر اصفی کتاب وافی ( درشرح کافی ) شافی مفاتیح محجه البیضائ ( در اخلاق ) رساله اسرار الصلوه علم الیقین در اصول دین تشریح ( در هیئت ) سفینه النجاه شرح صحیفه سجادیه ترجمه الصلوه ( بفارسی ) ترجمه طهارت ( بفارسی ) ترجمه عقاید ( بفارسی ) فهرست علوم دیوان اشعار ( حدود ۱۲ هزار بیت ).
بسیارشدن آب وروان گشتن آن، بسیارشدن، وبه معنی بسیاری، کثرت، آب بسیار، چیزبسیار، کثیر، بخشش، جود
۱ - ( مصدر ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد ۲ - لبالب رفتن رود ۳ - ( اسم ) بسیاری آب ۴ - ریزش ۵ - بخشش عطا ۶ - الف - القائ امریست در قلب بطریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب ب - به معنای فعل فاعلی که فعلش دایم بود و برای غرض عوض نباشد ج - مرادف با جود است. یا فیض ازل ( ازلی ) بخشش خداوند لطف الهی: فیض ازل بزور و زر ار آمدی بدست آب خضر نصیبه اسکندر آمدی. ( حافظ ۳٠۶ ) یا فیض اقدس. یا قضائ ازلی ثبوت اشیائ است در علم حق بنظام الیق و افضل از جهت تابعیت آنها اسمائ و صفات حق را که عین ذات اوست و وجود آن ماهیات در خارج بافاضه وجود بر آنهاست بر حسب اوقات و استعدادات مخصوص از حق تعالی که فیض مقدس است. یا فیض روح القدس و عنایت و لطف روح القدس ( چنانکه مریم ع ): فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد. ( حافظ ۹۷ ) یا فیض مقدس. تجلیات آسمانی که موجب است ظهور چیزی را که تقاضا کرده استاستعدادات آن اعیان را در خارج وجود و آن مرتبت بر فیض اقدس است زیرا بواسطه فیض اقدس اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها درعالم تحصل می یابد و به واسطه فیض مقدس اعیان و لوازم آنها در عالم عین تحقق می یابد. از فیض مقدس به نفس رحمانی و وجود منبسط هم تعبیر شده است و بالجمله مرتبت تجلیات اسمائ را که موجب ظهور و بروز مقتضیات اعیان در خارج است فیض مقدس نامیده اند.
علی اکبر بن محمد از نویسندگان و شاعران و خطاطان مشهور قم و پدر مرحوم آیت الله میرزا محمد فیض است.
فرهنگ اسم ها
معنی: توفیق، سعادت، بهره، فایده یا محبت و لطف کسی نسبت به دیگری، ( در قدیم ) بخشش
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
معنی تَفِیضُ: لبریز می شود(از کلمه فیض به معنی لبریز شدن بر اثر پری است، وقتی گفته میشود فاض الاناء بما فیه معنایش این است که ظرف از آنچه که در آن است لبریز شد )
معنی یُجْبَیٰ: جمع می شود (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انواع...
معنی یَجْتَبِی: بر می گزیند (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انواع...
معنی یَجْتَبِیکَ: تو را برگزید (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انوا...
تکرار در قرآن: ۹(بار)
پرشدن. جاری شدن فیومی در مصباح گوید:«فاضَ السَّیْلُ فَیْضاً» یعنی سیل زیاد و جاری شد «فاضَالِاناءُ فَیْضاً» ظرف از آب پر شد. «اَفاضَهُ صاحِبُهُ» صاحبش ظرف را پر کرد. «اَفاضُوا مِنْ مِنی اِلی مَکَةٍ» از منی به مکه برگشتند.. میبینی که در اثر شناختن حق چشمشان پر از اشک شد. در مجمع فرمود: فیض العین پر شدن آن از اشک است چنانکه فیض النهر پر شدن آن از آب است.. افاضه از عرفات به مشعر همان کوچ و برگشتن است به مشعر. علت تعبیر به افاضه ظاهراً برای کثرت است یعنی کوچ با کثرت به سیلان آب از کثرت، تشبیه شده لذا در مجمع آن را «دفع شدید از عرفات به مزدلفه بااجتماع و کثرت» گفته است.. نقل است: قریش و هم پیمانهایشان در مشعر وقوف کرده و به عرفات نمیآمدند و میگفتند: ما اهل حرم هستیم از حرم جدا نمیشویم خداوند دستور داد از مردم جدا نشوند و مانند همه به عرفات رفته و از آنجه به مشعر بکوچند.. خدا داناتر است با آنچه در آن وارد میشوید او در گواهی میان من و شما و کافی است. در مجمع گفته افاضه داخل شدن به عمل است بروجه سرازیر شدن. علی هذا معنی جریان در آن ملحوظ است.. افاضه در آیه به معنی ریختن و جاری کردن است پس افاضه لازم و متعدی هر دو آمده است. یعنی اهل آتش با اهل بهشت گویند از آب بر ما بریزید...
ویکی واژه
بسیاری، بسیاری آب.
ریزش.
بخشش، جود.