فدوی

لغت نامه دهخدا

فدوی. [ ف َ دَ ] ( از ع، ص نسبی، اِ ) فدائی. منسوب به فداء. رجوع به فداء و فدائی شود. || در تداول فارسی زبانان بجای «من » در مکاتبات و مخاطبات با بزرگان مستعمل است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فدوی. [ ف ِ دَ وی ی ] ( ع ص نسبی ) سربهاشونده و عوض کسی جان دهنده و قربان شونده. ( از فردوس اللغات از غیاث ) ( آنندراج ). ظاهراً همان فَدَوی است و صاحب غیاث در ضبط آن دچار خطا شده است.

فرهنگ معین

(فَ دَ ) [ ع. ] ۱ - (ص نسب. ) منسوب به فداء، فدایی، جان نثار. ۲ - بنده، برده.

فرهنگ عمید

۱. [منسوخ] در نوشتار یا گفتار در مقابل بزرگان به جای کلمۀ «من» استعمال می شود.
۲. [مجاز] = فدایی

فرهنگ فارسی

۱ - (صفت ) منسوب به فدائ فدایی ۲ - بنده برده ۳ - بجای من در نوشته ها و گفتگو با بزرگان استعمال شود جان نثار.

ویکی واژه

منسوب به فداء؛ فدایی، جان نثار.
بنده، برده.

جمله سازی با فدوی

💡 وز کدامین فدوی چاکر کار آمدنی خواهد آمد به زبان تو ز یاد از همه کار

💡 ز کلکش آنچه به گیتی صدور یابد چرخ زمین ببوسد و گوید به عهدهٔ فدوی

💡 غلام فدوی کمتر چاکری دولت قاهره میباشد و آن چه شده بفضل خدا و امداد بخت بلند سایه خدا میداند و دامن جان نثاری بر کمر زده، بهر خدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد. الامر الاشرف الاقدس الارفع الاعلی مطاع.

💡 مقرر فرموده بودند که غلام فدوی نوکر شاهنشاهی را بیکار نگذارد.

💡 آرین یون زاده ۱۳۵۵ از شهر کابل است. وی تحصیلات متوسطه خود را در لیسه/دبیرستان آمنه فدوی کابل به پایان برد و سند ماستری/فوق لیسانس خود را در سال ۱۳۸۶ در رشته ادبیات پشتو از دانشگاه کابل کسب کرد.

💡 یکیست کز فدویت رهین سودایت به عقل و هوش و دل و جان و دین و ایمان است