این واژه به معنای چیزی است که با دیگری در تضاد قرار دارد. این واژه در فلسفه و اصول فقه کاربرد دارد. در فلسفه، به هر موجودی اطلاق میشود که با موجود دیگری به طور کامل در تضاد است و هیچگاه نمیتواند در یک زمان وجود داشته باشد. اما در اصول فقه، به معنای هر چیزی است که با دیگری در تضاد و مخالفت است؛ چه این دو امر وجودی باشند، مانند تضاد بین ازاله نجاست از مسجد و نماز در وقت تنگ، و چه امر عدمی باشند، مانند تضاد ترک نماز با انجام آن که به نقیض معروف است. در اصطلاح اصولیان، دسته اول به عنوان خاص و دسته دوم به عنوان عام شناخته میشود. یکی از مباحث مهم در علم اصول، مسئله ضد است؛ به این معنا که اگر مولا به یکی از دو امر کند، آیا این امر به معنای نهی از ضد دیگر نیز هست یا خیر؟ منظور از این اقتضا، لزوم نهی از ضد در هنگام امر به چیزی است. این لزوم میتواند به دلیل دلالت امر بر نهی از آن از یکی از سه نوع دلالت باشد یا به این دلیل که نتیجه منطقی امر به چیزی، نهی از ضد آن است.

ضد
لغت نامه دهخدا
کردار تو ضد همه کردار زمانه
از دل بزداید لَطَفت بار زمانه.منوچهری.نیت و درون خود را آلوده ٔبضدّ این گفته نگردانم. ( تاریخ بیهقی ص 316 ).
اگر بضد تو شاهی رسد به افسر و تخت
کنندْش زیر و زبر تخت و افسر، آتش و آب.مسعودسعد.می دانست که ملاهی و پادشاهی ضد یکدیگرند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ).
بد ندانی تا ندانی نیک را
ضدّ را از ضد توان دید ای فتی.مولوی.چون شدی در ضد ببینی ضد آن
ضدّ را از ضد شناسند ای جوان.مولوی.چون نمی ماندهمی ماند نهان
هر ضدی را تو بضدّ آن بدان.مولوی.چون نباشد شمس ضدّ زمهریر.مولوی.می گریزد ضدّها از ضدّها
شب گریزد چون برافروزد ضیا.مولوی.آن نفاق از ضدّ آید ضدّ را
چون نباشد ضدّ نَبْوَد جز بقا.مولوی.گر نظر بر نور بود آنگه برنگ
ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ.مولوی.پس بضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می نماید در صدور.مولوی.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] مثل، نظیر، همتا. &delta، در معنای ۱ و ۲ از اضداد است.
۳. جلوگیری کننده.
۴. (صفت ) (ادبی ) ویژگی کلمه ای که بر دو معنی متضاد دلالت دارد، مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا.
۵. (اسم ) [قدیمی] دشمن.
* ضدسم: پادزهر، پازهر.
* ضدضربه: ویژگی چیزی که طوری ساخته شده باشد که هرگاه ضربه برآن وارد شود از کار نیفتد: ساعت ضدضربه.
* ضدعفونی: (پزشکی ) پلشت بری.
فرهنگ فارسی
۱ - مغایر. ۲ - دشمن عدو خصم. ۳ - ناساز ناسازگار. ۴ - دو کلمه متحد اللفظ و محتلف المعنی مانند فراز کردن که به معنی بستن و باز کردن است. ۵ - آن که نسبتش با دیگری چنان باشد که با او نتواند بودن و هر دو با هم توانند نبودن چنانکه نسبت سیاهی به سفیدی چه سیاهی با سفیدی نتواند بودن لیکن هم سیاهی و هم سفیدی توانند نبودن. دو شئ را ضد یکدیگر گویند در صورتی که میان آن دو غایت خلاف و بعد باشد به نحوی که در محل واحد جمع نگردند جمع: اضداد. یا بر ضد. ضد علیه. توضیح بعضی بر آنند که این ترکیب صحیح نیست چه بر خود معنی ضد دارد و گویند به جای آن باید ضد یا علیه را به کار برد ولی این ترکیب مورد استعمال قدما بوده است: تا بهفت افلاک بر آن هفت را باشد مسیر تا بود بر ضد ایشان این دوو ده را ثبوت... یا ضد جاسوسی. اداره ای که وظیفه آن خنثی کردن عملیات جاسوسی دول بیگانه است. یا ضد سم. پاد زهر پازهر. یا ضد ضرب. موقعی است که روی ضرب قوی یا قسمت قوی یک ضرب سکوت باشد. یا ضد ضربه. دستگاهی که ساختمانش طوری باشد تا بر اثر سقوط یا ایراد ضرب از کار نیفتد: ساعت ضد ضربه. یا ضد عفونی. آن که عفونتش زایل شده. یا ضد عفونی شده. پاک شده از پلیدی و نا پاکی و میکرب. یا ضد عفونی کردن. از ناپاکی و عفونت زدودن. محل یا موضعی را که قبلا آلودگی داشته و یا مشکوک به ناپاکی از میکرب و مواد آلوده کننده پاک کردن گندزدایی پلشت بری. یا ضد عفونی کننده. موادی که برای ضد عفونی کردن بکار روند وسایل و داروها و اجسام و عناصری که آلودگیها را پاک کنند و میکربها را از بین ببرند گندزدا پلشت بر.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
اصطلاحی در منطق. در حوزۀ مفردات و در دو معنا به کار می رود: ۱. تقابل دو چیز نسبت به یکدیگر، به نحوی که جمع آن دو محال، ولی رفع آن ها ممکن باشد؛ مانند «اسب» و «انسان» که ممکن نیست یک چیز هم اسب باشد، هم انسان (عدم اجتماع)، اما ممکن است که نه اسب باشد، نه انسان و فی المثل شتر باشد (ارتفاع)؛ ۲. نهایت جدایی و دوری بین دو عَرَض از یک جنس، مانند جدایی و دوری سیاهی و سپیدی که هر دو از جنس رنگ هستند. از دو چیز که با یکدیگر چنین عنادی داشته باشند، و از دو عَرَض از یک جنس که این گونه دور از یکدیگر باشند، به «ضدّان» تعبیر می شود.
دانشنامه اسلامی
ضد هم در فلسفه کاربرد دارد و هم در اصول فقه.در فلسفه عبارت است از هر امر وجودی ای که با امر وجودی دیگر نهایت تنافی را دارد؛ به گونه ای که به هیچ وجه با هم در یک جا جمع نمی شوند؛ لیکن در اصول فقه ضد به مطلق منافی و معاند تعریف شده است؛ خواه امر وجودی باشد، مانند تنافی ازاله نجاست از مسجد با نمازی که وقتش تنگ است، و یا امر عدمی، مانند منافات داشتن ترک نماز با نماز که نقیض نامیده می شود. در اصطلاح اصولیان، قسم نخست، ضدّ خاص و قسم دوم ضدّ عام نام دارد. از آن در اصول فقه سخن گفته اند.از مباحث مطرح در علم اصول، مسئله ضد است؛ بدین معنا که هر گاه مولا به یکی از دو ضد امر کند، آیا چنین امری اقتضای نهی از ضد آن را دارد یا نه؟ مقصود از اقتضا لابدیت و لزوم نهی از ضد هنگام امر به چیزی است. این لابدیت یا به جهت دلالت امر بر نهی از ضد به یکی از دلالت های سه گانه مطابقی، تضمّنی و التزامی است و یا بدان جهت است که لازمه عقلی امر به چیزی نهی از ضد آن است. مسئله ضد به دو مسئله منحل می شود که موضوع یکی از آن دو ضدّ عام و دیگری ضدّ خاص است.
ضدّ عام
به گفته برخی، اختلاف اصولیان در ضدّ عام در اصل اقتضا نیست؛ زیرا بر حسب ظاهر، آنان بر اصل اقتضا اتفاق نظر دارند. اختلاف در نحوه اقتضا است که آیا به گونه دلالت مطابقی است؛ بدین معنا که امر به شی ء عین نهی از ضدّ عام آن است، یا به گونه تضمّنی؛به این اعتبار که امر مرکب از دو جزء است:یکی طلب انجام کاری و دیگری منع از ترک آن، یا به گونه لزوم بین به معنای اخص که به دلالت التزامی بر آن دلالت دارد، یا به گونه لزوم بین به معنای اعم و یا غیر بین است که در این صورت اقتضای آن صرفا عقلی خواهد بود برخی گفته اند: امر به شی ء به هیچ شکلی از اشکال اقتضا، مقتضی نهی از ضدّ عام نیست.
ضد خاص
آیا امر به شی ء اقتضای نهی از ضدّ خاصرا دارد یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. قول به اقتضا در ضدّ خاص، مبتنی بر قول به اقتضا در ضدّ عام است. بنابر این، اگر از دیدگاه کسی امر به شی ء مقتضی نهی از ضد عام نباشد، به طریق اولی مقتضی نهی از ضدّ خاصنخواهد بود. اما نحوه ابتنای این اقتضا بر آن اقتضا، یا از جهت تلازم است؛ بدین معنا که حرمت یکی از دو ملازم مستلزم حرمت ملازم دیگر است و فرض آن است که انجام دادن ضدّ خاصملازم ترک مأمور به؛ یعنی ضد عام است. به عنوان مثال، خوردن، ملازم با ترک نماز است و چون ترک نماز حرام و مورد نهی است، لازمه آن، حرمت ضدّ خاص؛ یعنی خوردن است و یا از جهت وجوب مقدمه واجب است؛ بدین معنا که ترک ضدّ خاصمقدمه کاری که به آن امر شده، می باشد. به عنوان مثال، ترک خوردن مقدمه نماز گزاردن است و از آن جا که مقدمه واجب، واجب می باشد، ترک خوردن واجب خواهد بود و هر گاه ترک خوردن واجب شود، ترک ترک آن؛ یعنی خوردن حرام می شود. برخی تفصیل داده و گفته اند:چنانچه ضد به گونه ای باشد که با اشتغال به آن، توان انجام دادن مأمور به از بین برود؛ خواه عقلاً، مانند سوار شدن کشتی به قصد فرار از طلبکار و یا شرعاً، مانند مشغول شدن به نماز واجب که منافات با ازاله نجاست از مسجد داشته باشد. در این گونه موارد، امر به شی ء اقتضای نهی از ضد خاصرا دارد؛ لیکن در مواردی که چنین نیست و اشتغال به ضد، قدرت انجام دادن مأمور به را از بین نمی برد،مانند تنافی تلاوت قرآن با ادای شهادت، امر به شی ء اقتضای نهی از ضد خاصرا ندارد برخی تفصیل دیگری داده و گفته اند:در دو ضدّی که ضد سومی ندارد، مانند اجتماع و اقتران و حرکت و سکون، امر به شی ء اقتضای نهی از ضد خاص را دارد؛ لیکن در غیر این صورت، مانند ازاله نجاست که ضدّ آن، نماز خواندن، خوابیدن و مانند آن است، امر به شی ء مقتضی نهی از ضدّ خاص نیست. این دیدگاه که امر به چیزی اقتضای نهی از ضد خاص را ندارد، به اکثر اصولیان نسبت داده شده است.
ثمره اختلاف
...
ویکی واژه
contro
مخالف.
دشمن.
ناهمگون، ناسازگار.؛ ~ و نقیض ویژگی دو یا چند امر نسبت به هم، به طوری که با وجود یکی دیگر نمیتواند باشد.
جمله سازی با ضد
عقل ضد شهوت است، ای پهلوان آنکه شهوت میتند، عقلش مخوان
گرچه کژبازند و ضدانند لیک همچو تیرند و کمان آمیخته