شهر

در سال‌های اخیر، پژوهشگران در حوزه‌های جغرافیا، جامعه‌شناسی، اقتصاد، جمعیت‌شناسی و برخی علوم دیگر تعاریف متنوعی از شهر ارائه داده‌اند. جامعه‌شناسان، از جمله انگلس و مارکس، این واژه را به عنوان محلی برای تمرکز جمعیت، ابزار تولید، سرمایه و نیازها و احتیاجات می‌دانند که در آن تقسیم کار اجتماعی نیز انجام می‌شود. جغرافی‌دانان، آن را به عنوان یک منظره مصنوعی متشکل از خیابان‌ها، ساختمان‌ها، دستگاه‌ها و بناهایی تعریف می‌کنند که امکان این نوع زندگی را فراهم می‌آورد. مورخان آن را بر اساس قدمت آن تعریف می‌کنند، در حالی که اقتصاددانان شهری را محلی می‌دانند که معیشت غالب ساکنان آن بر پایه کشاورزی نباشد. جمعیت‌شناسان نیز تعداد جمعیت یک نقطه را به عنوان معیار شهری بودن آن در نظر می‌گیرند. بر این اساس، در فرانسه، معیار تشخیص آن ۲۰۰۰ نفر ساکن است که مشابه معیار جمعیتی در آلمان، جمهوری چک و ترکیه است. در ایالات متحده و مکزیک، این عدد ۲۵۰۰ نفر، در هلند و یونان ۵۰۰۰ نفر و در ایرلند ۱۵۰۰ نفر است که تعیین‌کننده شهری یا روستایی بودن یک نقطه به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

شهر. [ ش َ] ( اِ ) مدینه و بلد و اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی می کنند در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد. ( ناظم الاطباء ). مدینه. ( غیاث اللغات ). بلد. بَلْدة. کوره. فسطاط. مصر. آبادی که بر خانه های بسیار و خیابانها و میدانها وبازارها مشتمل و دارای سازمانهای اداری و انتظامی باشد. مجموعه شماره بسیار از خانه ها و عمارات و خیابانها و کوچه ها که در ناحیه ای محدود قرار دارند. ( حاشیه برهان چ معین ). در دوره ساسانیان تقسیم ایالات به بخش ها بوده و هر یک از بخشهای کوچک را شهر و کرسی آنرا شهرستان میگفته اند. ( از ایران در زمان ساسانیان ص 160 ). برای تاریخچه شهرنشینی رجوع به تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 179، 184 و ج 4 ص 63 و ج 5 ص 86 شود. در تواریخ بنی اسرائیل تمیز شهر از ده در نهایت اشکال است اما همین قدر معلوم میتوان نمود که هر شهری بدواً ده بی حفاظ و بی دیوار و خندق بوده و چون عدد اهالی بحد کفایت میرسید در پی محافظت و حفظ خود افتاده دیوار و خندقی ازبرای آن ده قرار داده متدرجاً بزرگ میشد و یا قصبه مانند میگشت، و اول شخصی که بنای شهر گذارد قائین بود. در قدیم شهرها پرنفوس و دارای کوچه های تنگ کج و معوج و بعضی از کوچه ها مسدود و یا سرپوشیده و برحسب پیشه و صنعت اهالی نامیده میشد چنانکه در اورشلیم کوچه پنیرفروشان و غیره. دیوارهای شهرها بلند و دارای دروازه ها و پشتبندها و برجها می بودو بعضی دیوارها از چوب و غیره ساخته شده است که قابل سوختن بوده و دروازه های شهرها را گاهی از اوقات با صفحات مس و آهن می پوشانیدند و یا اینکه در را از این فلزات می ساختند. ( از قاموس کتاب مقدس )

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع. ] (اِ. ) ماه.
(شَ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. ۲ - کشور.، ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست.

فرهنگ عمید

۱. مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن.
۲. [مجاز] مردم شهر، اهلی شهر.
۱. هلال.
۲. قمر، ماه.
۳. یک ماه قمری.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ماه قمر. ۲ - ماه ( حدود ۳٠ روز ) ماه قمری جمع: اشهر شهور.
ابن باذان حاکم صنعاست.

جملاتی از کلمه شهر

بخوان چنان شهریار پلید نبودی جز از کودک نارسید