شقاء

لغت نامه دهخدا

شقاء. [ ش َ ] ( ع مص ) شقا. بدبخت شدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). مصدر به معنی شقاوة [ ش َ / ش ِ وَ ]. رنجه شدن. ( ترجمان القرآن ). و رجوع به شقا و شقاوت و شقاوة شود. || برآمدن دندان پیش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دندان شتر برآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شانه کردن موی سر کسی را. || زدن فرق سر کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
شقاء. [ ش َ ] ( ع اِمص ) شقا. بدبختی. ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). نقیض سعادت. ( از اقرب الموارد ).
- شقاء اصغر؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی کهین. مقابل شقاء اکبر و شقاء اوسط. ( یادداشت مؤلف ).
- شقاء اکبر؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی مهین. مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شقاء اوسط؛ ( اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی میانه. مقابل شقاء اکبر و شقاء اصغر. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| سختی و تنگی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
شقاء. [ ش َق ْ قا ] ( ع ص ) مؤنث اَشَق. ( منتهی الارب ). مؤنث اَشَق. مادیان دراز و گشاده دست و پا. ج، شُق. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || زن فراخ شرم. ج، شُق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دراز. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اَشَق شود.

فرهنگ معین

(ش ) [ ع. ] (اِمص. ) سختی، بدبختی.
(ش ) [ ع. ] (اِمص. ) سختی، بدبختی.

ویکی واژه

سختی، بدبختی.

جمله سازی با شقاء

این است مثل پادشاهان، در اختیار صنایع و تعرف حال اتباع و تحرز از آنچه بر بدیهه اعتمادی فرمایند، که بر این جمله ازان خللها زاید. والله یعصمنا و جمیع المسلمین علما یوردنا شرائع الهلکة و الشقاء بمنه و رحمته.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ... الآیة سخن در فضیلت و آداب مؤذنان لختی رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفی بگوئیم: حقّ جلّ جلاله و تقدّست أسماؤه با مؤذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.
سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ این دار الفاسقین بر لسان اهل معرفت اشارت است بنفس امّاره و دل خراب. نفس امّاره منبع شهوات است و دل خراب معدن غفلت، چنان که در منزل خراب کس ننشیند و آرام نگیرد، در دل خراب طاعت منزل نکند، و در آن خیر نگیرد، و از وی عبادت نیاید، نعوذ باللّه من درک الشقاء.
وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً هذا جواب لقولهم: نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ یقول لو عذّبناهم بسقوط بعض من السماء علیهم لم ینتهوا عن کفرهم و یقولوا لمعاندتهم و فرط غباوتهم و درک شقاءهم هذا سحاب مرکوم بعضه علی بعض یسقینا.