این واژه در علوم کامپیوتر و زبانهای مختلف برنامهنویسی، عبارات و سازههای شرطی از ویژگیهایی هستند که بر اساس ارزیابی درست یا نادرست یک شرایط مشخص شده توسط برنامهنویس، محاسبات یا اعمال مختلفی را انجام میدهند. این فرآیند معمولاً با تغییر جریان کنترل بر اساس شرایط خاصی صورت میگیرد. در زبانهای برنامهنویسی، معمولاً از اصطلاح جمله شرطی استفاده میشود، در حالی که در برنامهنویسی تابعی، اصطلاحات بیان شرطی یا ساختار شرطی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند، زیرا این اصطلاحات معانی متفاوتی دارند.

شرط
لغت نامه دهخدا
شرط. [ ش ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُرطَة. سرهنگ و پیاده شحنه. ( آنندراج ). ج ِ شرطه به معنی چاوش شحنه و سرهنگ آن. ( از منتهی الارب ). || گروهی از برگزیدگان اعوان ولات و ایشان در روزگارما رؤسای ضابطه «پلیس »اند و مفرد آن شرطی به سکون «راء» و فتح آن غلط است. ( از اقرب الموارد ): لوا فرستاد بولایت فارس و کرمان و خراسان و زابلستان و کابل و شرط بغداد [ معتضد باﷲ ولایت این ممالک را با شرط بغداد برای عمر و لیث ]. ( تاریخ سیستان ).
- امیر شرط؛ فرمانده و رئیس شرطه ها:
یزید بشرالحواری را امیر شرط کردند. ( تاریخ سیستان ).
- صاحب شرط؛ همان والی شرط است. رجوع به والی شرط شود.
- والی شرط؛ فرمانروا و حاکم شرطه ها: پس عمر یزیدبن بسطام را فرمان دادکه والی شرط او بود تا منادی کرد... و یزید بسطام که والی شرط بود کشته شد. ( تاریخ سیستان ).
|| نخستین دسته ای که در جنگ حاضر شوند و آماده مرگ باشند. ( از اقرب الموارد ).
شرط. [ ش ُ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ شریط. ( اقرب الموارد ). رجوع به شریط شود.
شرط. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) در لغت بمعنی علامت است و اشراط الساعة ( علامتهای قیامت ) از همین معنی است. ( از تعریفات جرجانی ). علامت. ج، اشراط. ( اقرب الموارد ). نشان. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || مردم سفله و ناکس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مهتر و شریف قوم. از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ). اشراف. ضد است. ( از اقرب الموارد ). || ستور ریزه و بلایه. ( منتهی الارب ). رذال مال و خرد آن. ( از اقرب الموارد ). || هر آبراهه خرد که از مقدار ده گزآید. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اول هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شرط. [ ش َ ] ( ع مص ) لازم گرفتن چیزی را در بیع و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).گرو بستن. ج، شروط. ( یادداشت مؤلف ). || لازم گردانیدن. ( غیاث اللغات ). لازم گردانیدن چیزی را در بیع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پیمان کردن. ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( یادداشت مؤلف ). اشتراط. ( تاج المصادر بیهقی ). || تعلیق کردن کاری را بکاری. ( غیاث اللغات ). تعلیق کردن چیزی را بچیزی. ( منتهی الارب ) ( کنزاللغات ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). معلق کردن چیزی بچیزی دیگر بطوری که تحقق جزء اول بستگی بتحقق جزء دوم داشته باشد. ( از تعریفات جرجانی ). || نشتر زدن. ( دهار ) ( المصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). نیش درزدن.( تاج المصادر بیهقی ). تیغ زدن، چنانکه برای بیرون کردن خون به حجامت. ( یادداشت مؤلف ). نیشتر زدن. ( مقدمه لغت جرجانی ). نیشتر زدن حجام. ( از اقرب الموارد ). ج، شروط. ( یادداشت مؤلف ). || در کار سخت و بزرگ افتادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. قرار، پیمان.
فرهنگ فارسی
پیمان عهد و پیمان
دانشنامه عمومی
در زبان های برنامه نویسی معمولاً از اصطلاح «جمله شرطی» استفاده می شود، در حالی که در برنامه نویسی عملکردی، اصطلاحات «بیان شرطی» یا «ساختار شرطی» ترجیح داده می شوند، زیرا این اصطلاحات همه دارای معانی متفاوتی هستند.
ساختار if–then ( که گاهیif–then–else نامیده می شود ) در بسیاری از زبان های برنامه نویسی، رایج است. گرچه نحو از زبانی به زبان دیگر متفاوت است، در جملات شرطی بر اساس یک شرط خاصی دستور صورت می گیرد. این کد فقط شامل یک شرط است و اگر شرط درست نباشد، برنامه از حالت شرطی خارج می شود.
If ( boolean condition ) Then ( consequent ) Else ( alternative ) End If مثال:
If stock=0 Then message= order new stock Else message= there is stock End If در کد مثال بالا، بخشی که با ( شرط بولین ) نشان داده می شود، یک عبارت شرطی را تشکیل می دهد، دارای ارزش ذاتی ( به عنوان مثال، ممکن است با هر یک از مقادیر True یا False جایگزین شود ) اما هیچ معنی ذاتی ندارد. در مقابل، ترکیبی از این عبارت، If و Then آن پیرامون آن، و نتیجه ای که متعاقباً به دنبال آن وارد می شود، یک جملهٔ شرطی را تشکیل می دهد، دارای معنی ذاتی است ( به عنوان مثال، بیان یک قاعده منطقی منسجم ) اما هیچ ارزش ذاتی ندارد.
با استفاده از else if، ترکیب چندین شرط امکان پذیر است. فقط عبارات پیروی از شرط اول که درست تشخیص داده می شوند اجرا می شوند. از سایر عبارات صرف نظر خواهد شد. این در حالیست که با افزودن else می توان شرط را به دو یا چند قسمت تبدیل کرد. در این حالت در صورت درست بودن شرط، سناریوی ۱ صورت می گیرد و اگر شرط کاهند شده مطابق ستمنت درج شده نباشد، برنامه وارد حالت دوم یعنی else می شود.
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
در فقه شرط را به دو قسم تقسیم می کنند: شرط ابتدایی و شرط ضمن عقد.
← شرط ابتدایی
شرطی که در ضمن یک عقد آورده می شود می تواند یکی از اقسام زیر را داشته باشد:- ش روط صحیح.- شروط باطل.- شروط باطل و مبطل.
← شروط صحیح
بطلان شرط موجب بطلان عقد نمی شود. چون شرط از ارکان عقد نیست که بطلان آن، موجب بطلان عقد شود. اما قانون مدنی در ماده ۲۳۳ شروطی را ذکر کرده است که نه تنها خود باطل هستند بلکه موجب بطلان عقد نیز می شوند
← شرط خلاف مقتضای عقد
...
[ویکی الکتاب] معنی لَّا یُؤْخَذْ: گرفته نمی شود ( چون جواب شرط واقع شده جزم گرفته است)
معنی یَفْعَلْ: انجام دهد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
معنی یَفْعَلُواْ: انجام دهند (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
معنی یَفْعَلْهُ: آن را انجام دهد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
معنی یَقْتُلْ: بکُشد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد )
معنی یَقُلْ: بگوید (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
معنی یَکُ: باشد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد )
معنی یَرْتَدِدْ: برگردد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
معنی یُرِدْ: بخواهد ( جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد )
معنی یُرِدْنِ: برای من بخواهد ( جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد )
معنی تَغْفِرْ: بیامرزی (جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
معنی تَغْفِرُواْ: بگذرید(جزمش برای این است که شرط شده برای جمله بعدی)
معنی تَنصُرُواْ: که یاری کنید(چون شرط شده برای جمله بعدی جزم گرفته)
معنی یُؤْتَ: داده می شود (جزمش به دلیل شرط واقع شدن برای جمله بعد از خود می باشد)
معنی یُعَظِّمْ: بزرگ شمارد (جزمش به دلیل شرط شدن برای بعد از خود می باشد)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«اَشْراط» جمع «شرط» (بر وزن شرف) به معنای «علامت» است. بنابراین «اشراط الساعة» اشاره به نشانه های نزدیک شدن قیامت است.
(به فتح ش،ر) علامت. جمع آن اشراط است چنانکه در مجمع و اقرب و قاموس و صحاح آمده است. اما شرط (به وزن فلس) جمع آن شروط و شرایط است.. آیا جز به ساعت منتظراند که ناگهان آید و حقا که علائم آم آمده است. اهل تفسیر ساعت را قیامت دانسته و علائم آمدن آن را بعثت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم، انشقاق قمر، آمدن دخان که در آیه. آمده، و نزول آخرین متاب آسمانی گفتهاند. به احتمال بعضی از بزرگان علامات قیامت خلقت انسان و تقسیم او به نیکان و بدان و آمدن مرگ بر ایشان است. نگارنده احتمال قوی میدهم که مراد از ساعت مرگ نه قیامت و کلمه «بَغْتَةِ» نیز حاکی ازآن است. و در آیات بعدی که دنباله همین آیه است آمده «فَکَیْفَ اِذا تَوَّفْتُهُ الْمَلائِکَةِ» و علامات مرگ عبارت اند از پیری، سفیدی موها تقلیل قوا و غیره در بعضی از احادیث که مطالبی راجع به قیامت و ظهور امام زمان علیه السلام آمده و شرایطی بیان فرمودهاند. و در «ساعة» گذشت که آن به معنی مرگ نیز آمده است. نا گفته نماند شرط (بر وزن فلس) چیزی است که وجود چیزی بر آن بسته است و تحقق شرط علامت تحقق مشروط است از این لحاظ در شرط (بر وزن فرس) نیز معنای اصلی ملحوظ است.
[ویکی فقه] شرط (جمله شرطیه). شرط ( جمله شرطیه )، بخشی از جمله شرطیه، دارای ادات شرط است.
قضایای شرطی معمولا از دو قضیة تشکیل می شود؛ قضیه اول را مقدم یا شرط و قضیه دوم را جزا یا تالی می نامند؛ به بیان دیگر، شرط در جمله شرطی، جمله ای است که بر سر آن ادات شرط در می آید.در عالم اثبات، همیشه شرط در جمله شرطی سبب برای جزا است؛ اگر چه در عالم ثبوت، ممکن است شرط، علت یا معلول جزا باشد یا میان آنها ملازمه دائمی باشد. این در صورتی است که جمله شرطی، شرطیه لزومیه باشد، اما اگر جمله شرطی، شرطیه اتفاقیه باشد. ملازمه میان شرط و جزا اتفاقی است نه لزومی.
نکته
در جمله های شرطی ممکن است یک شرط و یک جزا وجود داشته باشد و ممکن است بیش از یک شرط و یک جزا وجود داشته باشد و ممکن است شرط یکی و جزا متعدد و یا شرط متعدد و جزا یکی باشد، که هر کدام حکم مخصوص به خود دارد.
[ویکی فقه] شرط (علوم قرآنی). متوقف و مترتب کردن چیزی بر چیز دیگر را شرط گویند.
شرط یکی از اقسام انشا و به معنای مترتب ساختن وجود چیزی و موضوعی بر وجود چیزی دیگر با یکی از ادوات شرط است؛ خواه ادات شرط ظاهر باشد یا مقدر؛
← نمونه قرآنی
۱. ↑ انعام/سوره۶، آیه۱۲۵.
...
[ویکی فقه] شرط (مقدمه). شرط (مقدمه)، امور دخیل در تاثیر علت برای ایجاد مشروط است.
شرط (مقدمه)، امر وجودی است که هر چند در سلسله علل مشروط ذی المقدمه قرار نداشته و وجود آن را افاضه نمی کند، اما شرایط تاثیر علت برای ایجاد مشروط را آماده می کند؛ یعنی از وجود آن، وجود مشروط (ذی المقدمه) لازم نمی آید، اما از عدم آن، عدم مشروط لازم می آید.بنابراین، شرط از علل معده است؛ برای مثال، بلوغ، شرط تکلیف است که از عدم آن، عدم تکلیف لازم می آید، اما از وجودش، وجود تکلیف لازم نمی آید، زیرا ممکن است شخص بالغ، دیوانه باشد و تکلیف نداشته باشد.
ویکی واژه
puntata
riserva
قرار، پیمان.
الزام و تعلق امری به امر دیگر.

جمله سازی با شرط
چند کنی خواریم چو جان عزیزی شرط عزیزان نباشد اینهمه خواری
نمود شرع اینجا پایدارند چو مردان شرط آن بر جای دارند
شرط وصول، از دو جهان گذشتن است این راه دور قطع به یک بال چون شود