سرشته

سرشته به معنای بافته‌شده یا به هم پیوسته است. این واژه به نحوی نشان‌دهنده ارتباط و پیوستگی عناصر مختلف است که در یک ساختار یا کل واحدی گرد هم آمده‌اند. در واقع، سرشته به ما یادآوری می‌کند که هر چیزی که ما در اطراف خود می‌بینیم، چه در طبیعت و چه در زندگی اجتماعی، از اجزای مختلفی تشکیل شده است که به یکدیگر متصل شده‌اند. این پیوستگی می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله هنر، علم، فرهنگ و حتی روابط انسانی نمایان باشد. به همین دلیل، مفهوم سرشته نه تنها به یک ساختار فیزیکی اشاره دارد، بلکه می‌تواند به روابط و تعاملات نیز ارتباط پیدا کند. هر بافت یا شبکه‌ای که ما در زندگی خود تجربه می‌کنیم، در واقع سرشته‌ای از این ارتباطات و پیوندهاست که به وجود آمده‌اند.

لغت نامه دهخدا

سرشته. [س ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) معجون. ( بحر الجواهر ). معجون کرده. بدست مالیده. ( صحاح الفرس ). عجین:
بشب سرشته و آغشته خاک او از نم
بروز تیره و تاری هوای او ز بخار.فرخی.چو عنبر سرشته یمان و حجازی.
مصعبی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).
تف آه از دلم سرشته به خون
سبحه سوز سروش می بشود.خاقانی.عقابان خدنگ خون سرشته
برات کرکسان بر پر نبشته.نظامی.فرشته است این بصد پاکی سرشته
نیاید کار شیطان از فرشته.جامی.ای دوست گل سرشته را آبی بس. ؟ ( از شاهد صادق ).

فرهنگ معین

(س رِ تِ ) (ص مف. ) ۱ - آمیخته، آغشته. ۲ - خمیر گشته. ۳ - آفریده.

فرهنگ عمید

۱. خمیرشده.
۲. آغشته.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مخلوط شده آغشته. ۲ - خمیر گشته. ۳ - آفریده.

ویکی واژه

آمیخته، آغشته.
خمیر گشته.
آفریده.

جمله سازی با سرشته

بود طباخ کاشان بی‌سرشته نمک پاشد، کند آنگه برشته
نه چون آدم ز آب و گل سرشته ست ز بالا آمده قدسی فرشته ست
از جان سرشته‌اند تو را ورنه مشکل است کاین شکل دل‌فریب ز آب و گلی شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال اوراکل فال اوراکل فال میلادی فال میلادی