گیجی

لغت نامه دهخدا

گیجی. ( حامص ) پریشانی و پراکندگی خاطر. || خدارت حواس. || حیرانی و سرگشتگی. || حماقت. ( ناظم الاطباء ). این لغت در جای دیگر دیده نشد. رجوع به گیج شود.

فرهنگ فارسی

۱ - پریشانی حواس پراکندگی خاطر. ۲ - حیرانی سرگشتگی. ۳ - حماقت ابلهی.

فرهنگستان زبان و ادب

{dizziness} [پزشکی] احساس نااستواری همراه با احساس حرکت در سر

دانشنامه آزاد فارسی

گیجی (stupor)
در پزشکی، حالت نیمه بیهوشی. در این حالت، بیمار به سؤالات جواب های مبهم می دهد یا فقط تحریکات دردناک باعث هوشیاری او می شوند. اغما حالت عمیق تری از بیهوشی است که در آن به هیچ وجه نمی توان بیمار را بیدار کرد.

ویکی واژه

confusione

جمله سازی با گیجی

ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد ز او وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت
•    سرگیجه، گیجی و احساس غش کردن
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به خیابان یک طرفه (۱۹۵۰), گیجی (۱۹۴۶)... اشاره کرد.
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام
گیجی است در دلم ز غم و رنج مهر و ماه زین بس عجب مدار که پیچم بخود چو مار
چو اسرارش ندانی خود تو گیجی میان عارفان بر مثل هیجی
مزن سیلی چنانک گیج گردم ز گیجی دور افتم ز اصل و مسند