یعنی

کلمه «یعنی» در زبان فارسی یک واژه بسیار پرکاربرد است و معنای آن بسته به نوع استفاده و موقعیت جمله می‌تواند متفاوت باشد. در اصل، «یعنی» به معنای «به این معنا که»، «به عبارت دیگر»، «مقصود این است که» یا «در واقع» است و برای توضیح، تبیین، روشن‌سازی یا تعریف یک موضوع یا عبارت به کار می‌رود. این کلمه به عنوان واسطه‌ای در جملات نقش دارد که بین دو بخش جمله رابطه‌ی توضیحی، تعریفی یا تشریحی برقرار می‌کند و به شنونده یا خواننده کمک می‌کند تا منظور گوینده را بهتر درک کند.

از نظر ساختاری، «یعنی» به عنوان یک حرف ربط یا قید در جمله عمل می‌کند و باعث ایجاد پیوند معنایی میان جملات یا عبارات مختلف می‌شود. در نهایت، «یعنی» ابزاری زبانی است که باعث می‌شود ارتباط میان ایده‌ها و مفاهیم بهتر و واضح‌تر منتقل شود و به شنونده یا خواننده کمک می‌کند تا پیام اصلی گوینده را دقیق‌تر و با فهم عمیق‌تری دریافت کند.

تصویر معنی یعنی

لغت نامه دهخدا

یعنی. [ ی َ ] ( ع فعل ) به معنی قصد می کند و در توضیح و تبیین کلام به معنی تیو استعمال می شود. ( ناظم الاطباء ). می خواهد و قصد می کند و مصدرآن عنایت است که به معنی قصد کردن است. ( غیاث ). قصد می کند. می خواهد. این می خواهد. آن می خواهد. ( یادداشت مؤلف ). || ( حرف تفسیر ) ای. که. معنی آن این است. معنی این است. ( یادداشت مؤلف ):
ابر هزبرگون و تماسیح پیل خوار
با دست اوست یعنی شمشیر اوست ای.منوچهری.این روح قدس آمد و آن روح جبرئیل
یعنی فرشتگان پرانند و بی پرند.ناصرخسرو.آن کو به هندوان شد یعنی که غازی ام
از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست.ناصرخسرو.از حد جیحون تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسیان. ( فارسنامه ابن بلخی ص 120 ).
یعنی این در چهاردیواری است
که درش سوی چرخ گردان است.خاقانی.زآن بگفتند چارمین یعنی
نیست چیزی که چارم آن است.خاقانی.یعنی که به عرش و کعبه ماند
چون کعبه و عرش از آن نجنبد.خاقانی.شه از دیدار آن بلور دلکش
شده خورشید یعنی دل پرآتش.نظامی.عقابی چارپر یعنی که در زیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر.نظامی.حصارش نیل شد یعنی شبانگاه
ز چرخ نیلگون سر برزد آن ماه.نظامی.مرغ پر انداخته یعنی ملک
خرقه درانداخته یعنی فلک.نظامی.گفتی که دلت بسوز در عشق
یعنی که سپند عاشقان است.عطار.ز زیر پرده گلریز شب سوی خورشید
سحر به چشم تباشیر خنده زد یعنی.سیف اسفرنگی.دور نبود اگر دهی با نان
پاره ای بیخ پشم یعنی گوشت.سیف اسفرنگی.ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه.مولوی.سبزه در باغ گفته اند خوش است
داند آن کس که این سخن گوید
یعنی از روی دلبران خط سبز
دل عشاق بیشتر جوید.سعدی.یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی.حافظ.شنیدم گشت جانان مهربان یعنی چنین باشد
چو شمعش دل یکی شد با زبان یعنی چنین باشد.وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع. ] (جملة فعلی ) ۱ - قصد می کند او (مفرد مذکر غایب از فعل مضارع از مصدر عنایت ). ۲ - در فارسی: بدین معنی، چنین معنی می دهد.، ~ کشک کنایه از: دانستن جواب سر بالای طرف، یا فهمیدن مقصود باطنی اوست که مخالف میل درک کننده است.

فرهنگ عمید

۱. چنین معنی می دهد: شه از دیدار آن بلّور دلکش / شده خورشید یعنی دل پرآتش (نظامی۲: ۱۴۹ ).
۲. (قید ) آیا: شنیدم گشت جانان مهربان، یعنی چنین باشد؟ / چو شمعش دل یکی شد با زبان، یعنی چنین باشد؟ (وحید: لغت نامه: یعنی ).
۳. (قید ) به عبارت دیگر.
۴. (قید ) به اصطلاح، مثلاً: آن کاو به هندوان شد یعنی که غازی ام / از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست (ناصرخسرو۱: ۱۵۱ ).
۵. (قید ) فقط: زن یعنی مادر من.

فرهنگ فارسی

به معنی قصدمیکند، درتوضیح کلام استعمال می شود
( جمله فعلی ) ۱ - قصد می کند او ( مفرد مغاییب مذکر از فعل مضارع از مصرد عنایت ). ۲- بدین معنی چنین معنی می دهد. توضیح یعنی در فارسی بجای همه صیغ مضارعی این فعل بکار می رود بندرت اعنی در مورد متکلم وحده هم آمده وصیغ دیگر نقل نشده.

جملاتی از کلمه یعنی

اساساً اقتصاد دانان کلاسیک نقش مهمی در معرفی و بسط دو مفهوم بنیادی داشتند؛ یعنی جدایی پذیری اقتصاد و تقدم قلمرو اقتصادی.

در رخ جان رنگ او دیدم بپرسیدم از او سر چنین کرد او که یعنی محرم این نیستی

رخش دیدم به دل گفتم چه گویی؟ که یعنی این بلا بر جان من نیست

پس چون شیفته‬ای گوید که قطره‬ای در دریا، خود را دریا خواند چنانست که آن جوانمرد گفت: «أنَا الحَقّ» او رانیز معذور باید داشت. کافر حقیقی باشد اگر نه ازمقام خود که میگوید بُلْسَنو گفت. اگر در آن مقام که «فَأوْحیإِلی عَبْدِهِ ماأوْحی» رفت،و من حاضر نبودم چه من چه بولهب و بوجهل! یعنی کافرم اگر آنجا حاضر نبودم. «دَنا فَتَدَّلی» این باشد. در عبارت مجمل گفته شد.

بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من آن عید بدین قربان یعنی بنمی ارزد

گزارش محتوای نامناسب