یافت

یافت به عنوان شکل گذشته فعل یافتن، در زبان فارسی کاربرد فراوانی دارد. این واژه به معنای پیدا کردن، به دست آوردن یا کشف کردن است و در جملات مختلف برای بیان عمل یا حالتی که در گذشته اتفاق افتاده، به کار می‌رود. به عنوان مثال، زمانی که فردی چیزی را پیدا می‌کند یا به نتیجه‌ای می‌رسد، می‌توان گفت که او آن چیز را یافت. این مفهوم نه تنها در زندگی روزمره، بلکه در حوزه‌های علمی، ادبی و اجتماعی نیز اهمیت دارد. در علم، کشف‌های جدید و یافته‌های پژوهشی به ما کمک می‌کند تا به درک بهتری از جهان پیرامون خود برسیم. در ادبیات، این واژه می‌تواند به معنای درک عمیق‌تر از احساسات و تجربیات انسانی باشد. به طور کلی، این واژه در زبان فارسی بار معنایی غنی و قابل توجهی دارد و به نوعی نمایانگر جستجو برای دانستن و درک بهتر است. از این رو، این مفهوم و کاربرد آن در زندگی روزمره ما را به تفکر درباره دستاوردها و تجربیات‌مان ترغیب می‌کند.

لغت نامه دهخدا

یافت. ( مص مرخم ) یافتن. ( از ناظم الاطباء ). پیداشدگی. حصول و انکشاف. ( ناظم الاطباء ). پیدا کردن. تحصیل کردن. به دست آوردن. دریافت. درک: سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت. ( کشف المحجوب )

فرهنگ عمید

۱. یافتن، پیدا کردن.
۲. دریافتن، حس کردن.
* یافت شدن: (مصدر لازم ) پیدا شدن.

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش هوراند شهرستان اهر. این دهستان در قسمت خاوری و جنوب خاوری بخش واقع است. آب وهوای آن نسبتا گرمسیر و محل قشلاق میباشد قرهسو آنرا مشروب میکند کنار رودخانه کشت برنج و پنبه معمول میباشد. این دهستان ۳۹ آبادی بزرگ و کوچک دارد که سکن. آنها ۴۸۷۲ تن میباشد. مرکز دهستان آبادی گنچوبه است.
( مصدر ) ۱- پیدا کردن. ۲- بدست آوردن تحصیل کردن. ۳- دانستن شناختن.

جملاتی از کلمه یافت

از ایشان یافت مهراب آشنایی سلامش کرد و گفتا مرحبایی
ز نقش پای غزالان دشت بتوان یافت به بوی مشک، پی آن غزال رعنا را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم