گلاب

عرق گل، به ویژه عرقی که از گل محمدی یا رُز استخراج می‌شود، یکی از محصولات معروف است. در ایران، بیشتر مراکز و کارگاه‌های گلاب‌گیری به شیوه‌ای سنتی فعالیت می‌کنند. در این روش، گل‌ها هر روز صبح زود، قبل از باز شدن کامل غنچه‌ها، چیده می‌شوند و سپس با بخار آب در دیگ‌های مختلف تقطیر می‌گردند. اسانس به‌دست‌آمده جدا شده و پس از آبگیری، در شیشه‌های دربسته و دور از نور نگهداری می‌شود. آب باقی‌مانده از فرآیند تقطیر به این عنوان به مصارف مختلف می‌رسد. به طور تقریبی، از هر ۳۰۰۰ کیلوگرم گل، حدود یک کیلوگرم اسانس به دست می‌آید. اسانس رُز یکی از عطرهای مشهور در دنیاست. تفاوت نوع ایرانی با سایر کشورها در این است که گلاب ایران از تقطیر گل‌های تازه محمدی با آب مقطر تهیه می‌شود، در حالی که گلاب در دیگر کشورها از حل کردن اسانس گل محمدی در آب مقطر به‌دست می‌آید. بخش عمده‌ای از اسانس گل محمدی در گلاب به عنوان تقویت‌کننده قلب و برای تهیه شربت مورد استفاده قرار می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

گلاب.[ گ ُ ] ( اِ مرکب ) عرق گل سرخ که ماءالورد است و از برگ گل آب مستفاد میشود که مزیدعلیه گل یا به معنی گل بطریق مجاز بود و تلخ، چکیده، ناب از صفات گلاب است و گلاب یزدی و صفاهان و گلاب عراق بهترین اقسام اوست.( آنندراج ). قَفیل. جُلاب. ( منتهی الارب ):
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب.فردوسی.ندید از درخت اندر او آفتاب
به هر جای جوی روان چون گلاب.فردوسی.نهادند کافور و مشک و گلاب
بگسترد مشک از بر جای خواب.فردوسی.این یکی گل برد سوی کوهسار ازمرغزار
وآن گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار.منوچهری.زین پیش گلاب و عرق و باده احمر
در شیشه عطار بدو در خم خمار.منوچهری.گویی که همه جوی گلاب است و رحیق است
جوی است بدیدار و خلیج است بکردار.منوچهری.از شرف مدح تو در کام من
گرد عبیر است و لعابم گلاب.ناصرخسرو.آب دریا را گلاب ناب گردانی به عدل
خاک صحرا را به بوی عنبر اذفر کنی.ناصرخسرو.اندرین ره ز شعر حجت جوی
چون شوی تشنه جلاب و گلاب.ناصرخسرو.آب در گشتن است همچو گلاب
چون نگردد بگندد از تف و تاب.سنایی.به هر سو یکی آبدان چون گلاب
شناور شده ماغ در روی آب.؟ ( از کلیله و دمنه ).ما به تو آورده ایم دردسر ارچه بهار
دردسر روزگار برد به بوی گلاب.خاقانی.ایمه نه بغداد جای شیشه گران است
بهر گلاب طرب فزای صفاهان.خاقانی.گلاب صفاهان و مشک طراز
سر نافه شیشه را کرده باز.نظامی.ز بادام تر آب گل برانگیخت
گلابی بر گل بادام میریخت.نظامی.گه از گلها گلاب انگیختندی
گه از خنده طبرزد ریختندی.نظامی.چه گریی کز غم گل خون نریزد
چو گل ریزد گلابی چون نریزد.نظامی.در این افسانه شرط است اشک راندن
گلابی تلخ بر شیرین فشاندن.نظامی.ای پسر این رخ به آفتاب درافکن
باده گلرنگ چون گلاب درافکن.عطار.اگر برکه ای پرکنند از گلاب

فرهنگ معین

(گُ ) (اِمر. ) عرقی که از یک قسم گل مشهور به گل محمدی یا گل سرخ گرفته می شود و معطر است.

فرهنگ عمید

۱. عرق گل.
۲. عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب می گیرند.

فرهنگ فارسی

عرق گل، بخصو عرقی که ازیک قسم گل معروف بگل محمدمی یاگل گلاب میگیرند
( اسم ) ۱ - آبی که از گل سرخ استخراج کنند و معطر است: گل در میان کوزه بسی درد سر کشید تا بهر دفع دردسر آخر گلاب شد. ( مرزبان نامه ) توضیح بعضی در شعر ذیل از خاقانی: از نوح. جغد الحق ماییم بدردسر از دیده گلابی کن درد سرما بنشان. ( خاقانی ) گلاب بکسر اول خوانند. بیتی که در بالا از مرزبان نامه نقل شد و شواهد بسیار دیگر موید آنست که گلاب بضم درین مورد صحیح است. ۲ - آبی که از هر نوع گل استخراج کنند: گلاب کسنج. یا گلاب چشم. اشک سرشک. یا گلاب شکر. نوعی شیرینی که در درون آن شربتی معطر بگلاب کنند.
دهی است از دهستان میمند بخش شهر بابک شهرستان یزد.

فرهنگ اسم ها

اسم: گلاب (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: golāb) (فارسی: گلاب) (انگلیسی: golab)
معنی: مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می آید، مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب حاصل می شود، ( در عربی ) ماءالورد

ویکی واژه

عرقی که از یک قسم گل مشهور به گل محمدی یا گل سرخ گرفته می‌شود و معطر

جملاتی از کلمه گلاب

کفش بر طاق گلاب آمد راست خرد گشتند همه بی کم و کاست
نداشت در غم عشق تو گریه فایده ای علاج دردسر ما ازین گلاب نشد
به ترک سر چو توان شد ز درد سر آزاد چه لازم است که دردسر گلاب دهید