گسترانیدن

لغت نامه دهخدا

گسترانیدن. [ گ ُ ت َ دَ ] ( مص ) پهن کردن. منبسط کردن. منتشر کردن. دَحو. طَحو. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). سَطح. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بَسط. ( ترجمان القرآن ). مَهد. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). تَمهید. ( ترجمان القرآن ). اِفراش. ( تاج المصادر بیهقی ):
بکوشی کنون تا همی خویشتن را
جز آن نام، نام دگر گسترانی.فرخی.کودکان فَخ می نهادند و دام می گسترانیدند. ( سندبادنامه ).
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو
بر سر ما گستران آن سایه تو.مولوی.همی گسترانید فرش تراب.سعدی ( بوستان ).و بساط عدل و راستی درمیان رعایا و سایر اصناف امم از هر نوع گسترانید. ( تاریخ قم ص 8 ).
رجوع به گستردن و گستراندن شود.

فرهنگ معین

(گُ دَ ) (مص م. ) نک گستراندن.

فرهنگ عمید

۱. پهن کردن.
۲. رواج دادن، متداول کردن.
۳. فرش کردن.

فرهنگ فارسی

۱ - پهن کردن منبسط کردن. ۲ - فرش کردن: و بساط عدل و راستی در میان رعایا و سایر اصناف اعم از هر نوعی گسترانید. ۳ - منتشر کردن.

جمله سازی با گسترانیدن

وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (۲۰) و در زمین که چون گسترانیدند آن را؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان استخاره کن استخاره کن فال ای چینگ فال ای چینگ فال ابجد فال ابجد