لغت نامه دهخدا
ناید از خاک و گچ و سنگ اینچنین طاقی مگر
خاکش از مشک و گرچ کافور و سنگش گوهر است.ابن یمین ( از جهانگیری ).به هم در بپیوست فرزانه سنگ
در آنجا نبود از گرچ بوی و رنگ.حکیم زجاجی ( از آنندراج ).
گرچ. [ گ ُ ] ( اِ ) در سیرا این نام را به زالزالک وحشی دهند. گویج. یمیشان.
گرچ. [ گ ُ ] ( اِ ) گلوی. ( الفاظ الادویه ص 232 ).
گرچ. [ گ ُ ] ( اِ ) شوشه، یعنی پارچه و قاش خربزه و هندوانه و غیره. || گرچ بالفتح، شکاف گریبان و گرته و پیراهن. ( غیاث اللغات ).