در چشمه که جوشیده براید ز زمین آب چون جوش ز گرماست ببینش جریان را
آنکه به گرماست همین رنجش و بس لیک شود کشته ز سر ما همه کس
علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس هر که از سرما گریزد قصد زی گرما کند
دوزخی را که گفتهاند آنجاست خاصه زینپس که موسم گرماست
ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید نصیب او همه زر و نصیب من گرماست