گذشتگی

لغت نامه دهخدا

گذشتگی. [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) گذشت. فداکاری: از جان گذشتگی. از جان گذشتن. از خود گذشتن.

فرهنگ فارسی

گذشته بودن. در ترکیب آید: از جان گذشتگی از خود گذشتگی.

جمله سازی با گذشتگی

مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی چون گردباد، راست ز محمل گذشته ام
نقصان نکرده است کسی از گذشتگی وصل نبات یافت چو بید از ثمر گذشت
تا بارگاه فقر شکوه ‌که می‌رسد بیدل‌ گذشتگی‌ست جنیبت‌کش شهم
گر از گذشتگی گذری می شوی تمام ورنه گذشتن از سر دنیا تمام نیست
به زیر تیغ تو بی اختیار می رقصیم ز سرگذشتگی ما کمینه بازی ماست
به هیچ حال مده دامن گذشتگی از کف الم شمر همه‌ گر باشد از طرب نگذشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ورق فال ورق