لغت نامه دهخدا
کوسان. ( ص، اِ ) گوسان. موسیقی دان. خنیاگر. ( فرهنگ فارسی معین )[: بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی، پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان ( گوسان ) خواستند و کوسان ( گوسان ) به زبان پهلوی خنیاگر بود، پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامدند زن و مرد، و لوریان که هنوزبجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهارپا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامشی کنند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 69 از فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از خوانندگی را نیز گویند. ( برهان ). نوعی از خوانندگی. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ):
شهنشه گفت با کوسان نایی
زهی شایسته کوسان سرایی.( ویس و رامین، از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به مدخل بعد شود.
کوسان. ( اِخ ) نام شخصی بوده نایی و نی نواز در زمان یکی از پادشاهان قدیم. ( برهان ). نام نایی است که در زمان یکی از پادشاهان قدیم بود. ( فرهنگ رشیدی ). نام مردی نایی بوده که در آن کار شهرت داشته. ( آنندراج ). نام شخصی نی نواز. ( ناظم الاطباء ):
شهنشه گفت با کوسان نایی
زهی شایسته کوسان سرایی.( ویس و رامین، از آنندراج ).نشسته گرد رامینش برابر
به پیش رام، کوسان نواگر.( ویس و رامین چ مینوی ص 293 ).سرودی گفت کوسان نوآئین
در او پوشیده حال ویس و رامین.( ویس و رامین ایضاً ).و رجوع به مدخل قبل شود.
کوسان. ( اِخ ) نام قصبه ای باشد از مازندران. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). همان کوس. ( آنندراج ). همان کوس یعنی قصبه مازندران. ( فرهنگ رشیدی ). رابینو آرد: ده کوسان که کنار رودخانه کوسان در چهارمیلی غربی اشرف می باشد. ابن اسفندیار می نویسد: کوسان در پای قلعه آب دارا واقع بود این قلعه بدون شک همان قلعه ٔدارا ( دز دارا ) است که نزدیک آن قریه مرزن آباد واقع بوده و گفته اند طوس نوذر که فرمانده لشکر کیخسرو بود قصبه ای در پنجاه هزار ساخت در محلی که معروف به کوسان بود آن را طوسان نامید. محل قلعه ای که او ساخته بود هنوز تا زمان ابن اسفندیار در هنگامی که لومان دون خوانده می شد معلوم بود. کیوس جد باو ( باقر ) در این نقطه آتشکده ای ساخت. کوسان در قرن نهم هجری اقامتگاه سادات بابلکانی بود. ( مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 215 ). و رجوع به کوس شود.