کوز

کوز یا کورشات دژی واقع در ناحیه التینازو در استان ختای ترکیه است که بر روی تپه‌ای کوچک بنا شده است. این دژ به دست شاهزاده‌نشین انطاکیه با استفاده از سنگ‌های نما ساخته شده است. در گذشته، این دژ دارای دروازه‌ای در سمت شمال بود که اکنون دیگر وجود ندارد و بخش شرقی آن نیز مسطح شده است. با این حال، برخی از سنگرهای این دژ هنوز هم پابرجا مانده‌اند. به علاوه کوز به حالتی از بدن اطلاق می‌شود که در آن پشت شخص خمیده و دوتا شده است. این حالت می‌تواند ناشی از پیری یا علل دیگر باشد. واژه‌های مرتبط با این مفهوم شامل کوژ، قوز و چفته هستند که به معنای خمیده و کج به کار می‌روند. همچنین، دیگر واژه‌ها مانند احدب و مقوس نیز به نمایان‌سازی حالاتی اشاره دارند که در آن‌ها منحنی یا کمانی شکل بدن وجود دارد. این تغییر شکل‌ها معمولاً به دلیل عوامل مختلفی مانند سن، بیماری یا ناهنجاری‌های فیزیکی به وجود می‌آیند و می‌توانند تأثیر عمیقی بر کیفیت زندگی فرد بگذارند. بررسی و توجه به این حالات برای حفظ سلامت جسمانی و پیشگیری از عوارض احتمالی ضروری است.

لغت نامه دهخدا

کوز. ( ص ) دو تا اندرآمده و کژشده. ( فرهنگ اسدی ). پشت خمیده و دوته شده را گویند خواه از پیری و خواه از علت دیگر. ( برهان ) ( از آنندراج ). پشت دوتا و خمیده خواه از پیری و یا علتی دیگر. ( ناظم الاطباء ). کوژ. قوز. پشت خمیده. دوتا. ( فرهنگ فارسی معین ). چفته. کوژ. کژ. دوتاه. خم. بخم.خمیده. کج. معوج. احدب. منحنی. کمانی. مقوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ):
چو دی رفت فردانیامد هنوز
نباشم ز اندیشه امروز کوز.فردوسی.بدو گفت کای پشت بخت تو کوز
کسی از شما زنده مانده ست نوز.اسدی.هر آنکه با تو ندارد چوتیر دل را راست
ز رنج قامت او کوز چون کمان تو باد.عبدالواسع جبلی.گفتم که ایا با تو دلم چون قد تو راست
چون زلف تو پشت من اندر غم تو کوز.سوزنی.در و دشت را شبنم چرخ کوز
کند ایمن از تف و تاب تموز.نظامی.چفته پشتی نعوذبالله کوز
چون کمانی که برکشند به توز.نظامی.موی به تلبیس سیه کرده گیر
راست نخواهد شدن این پشت کوز.سعدی.- کوزکوزرفتن؛ دولادولا رفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خمیده رفتن. با قامتی خمیده و دوتا راه رفتن:
نیست عجب دزدی کردن به روز
وین عجب آمد که رود کوزکوز.امیرخسرو. || کنایه از فلک هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). آسمان و فلک. ( ناظم الاطباء ).
- گنبد کوز؛ فلک.آسمان. ( فرهنگ فارسی معین ). کنایه از آسمان. کنایه از فلک و چرخ و سپهر:
میل در سرمه دان نرفته هنوز
بازیی بازکرد گنبد کوز.نظامی.و رجوع به گوژ شود.
کوز. [ ک َ / کُو ] ( اِ ) پشته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کوزبندی شود. || در شواهد ذیل ظاهراً به معنی قطعه زمین زراعتی و «کرد» یا «کرت » استعمال شده است: دیگر کرمی که آن را مطبق گویند و به اصطلاح اهل قم آن را غیر ساباط گویند مثل باغات و کروم قم آن بپیمایند دو دانگ جهت سواقی که آن را به زبان قمی کوز گویند در حساب نیارد. ( تاریخ قم ص 107 ). در حاشیه مثنوی چ علاءالدوله در بیت ذیل:
توبه کردی او به کردی مودعه
زآنکه ارض اﷲ آمد واسعه.
می نویسد: کرد،بمعنی کوز و کردو است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || در شهریار، گودالی است که مو در لب آن کاشته می شود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(ص. ) پشت دوتا، خمیده.

فرهنگ عمید

سوسک سیاه، کوزدوک، خبزدوک.
= کوژ

فرهنگ فارسی

غوز، حمیده، منحنی، محدب
( صفت ) پشت خمیده دوتا ( خواه از پیری و خواه علت دیگر ): یا گنبد کوز. آسمان فلک: میل در سرمه دان نرفته هنوز باز یی باز کرد گنبد کوز. ( هفت پیکر )
کوزه. کوزه و آبجامه

ویکی واژه

پشت دوتا، خمیده.

جمله سازی با کوز

قطره‌ای آب آمد اندر کوزه‌ای کش سرنگون صورتی زیبا پدید آورد از وی بی‌عوار
در تنگنای کوزه چه لازم بسر بریم؟ دریا به خاک می تپد از انتظار ما
اگرش قطره‌ایست در کوزه هم از آن بحرهاست در یوزه