کور، روستایی واقع در دهستان در آبسر در بخش گوهران شهرستان بشاگرد در استان هرمزگان ایران است. طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا حدود ۱۸۳ نفر و متشکل از ۴۵ خانوار بوده است. همچنین نامی است برای یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان که در شهرستان شمکور قرار دارد و دارای جمعیتی معادل ۶۸۳۳ نفر میباشد. در زبان فارسی، این واژه به عنوان صفت و اسم به کار میرود و به معنای نابینا یا فاقد بینایی است. این کلمه میتواند به طور مستقیم به فرد نابینا اشاره کند یا به صورت مجازی برای توصیف عدم درک و فهم، مانند کور باطن استفاده شود. این واژه با بار معنایی عمیق خود، بیانگر عدم توانایی در مشاهده یا درک واقعیتهاست و به نوعی به محدودیتهای انسانی اشاره دارد.
کور
لغت نامه دهخدا
کور. ( ص ) اعمی. ( ترجمان القرآن ). نابینا را گویند. ( برهان ). آدم نابینا. ( ناظم الاطباء ). آنکه از بینایی محروم است. نابینا.اعمی. مقابل بینا و بصیر. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه چشم یا چشمان وی از حلیه بصر عاری است. آنکه چشمانش نمی بیند یا طبیعتاً و یا با ابتلاء به بیماری. ضریر. بی دیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* کوروکبود: [قدیمی، مجاز]
۱. تیره وتار.
۲. نیست ونابود.
۳. زشت و ناقص.
۴. تیره روزی و محنت: چو فضولی گشت و دست وپا نمود / در عنا افتاد و در کوروکبود (مولوی: ۷۲ ).
= کَبَر
فرهنگ فارسی
نابینا، کسی که چشمانشمعیوب باشدوچیزی رانبیند
( اسم ) ۱ - تعلیم تحصیل: کور تاریخ ۲ - دور. تحصیلی. توضیح احتراز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است.
افزون شدن. بسیار شدن یا پیچیدن دستار
دانشنامه آزاد فارسی
کور (جغرافیا)(Chur)
(به فرانسوی: کوار۱؛ به ایتالیایی: کوئیرا۲، به رومانیایی: کوئرا۳). مرکز کانتون۴ گراوبوندن۵، در سوئیس، در درّه راین علیا۶، با ۳۰,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۵). کلیسای جامع کاتولیک سن لوسیوس۷ در ۱۱۷۸م در این شهر ساخته شد. چندین بنای متعلق به قرون ۱۵ تا ۱۷ در این شهر وجود دارد. کور کلیسای جامع پروتستان۸ نیز دارد. آنگلیکا کاوفمانِ۹ نقاش در این شهر زاده شد.
دانشنامه اسلامی
معنی تَعْمَی: کور است
معنی عَمِیَ: کور شود
معنی أَکْمَهَ: کور مادرزاد
معنی لَا تَعْمَی: کور نیست(مؤنث)
معنی زُرْقاً: جمع ازرق است که به معنای کبود است (چون چشم وقتی بینائیش از بین میرود کبود میشود به کور هم اطلاق می گردد)
معنی عَمِیَتْ: کور شد - راه نیافت (عمیت ماضی از عمی است که به معنای کوری است، ولی در "فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ ﭐلْأَنبَاءُ یَوْمَئِذٍ " معنای کوری مقصود نیست، بلکه استعاره از این است که انسان در موقعیتی قرار گرفته که به خبری راه نمییابد و مقتضای ظاهر این بود که عمی...
معنی کَفَفْتُ: دفع کردم(کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود، حتی شخص کور را هم بخ...
معنی کَفَیْنَاکَ: از تو دفع کردیم - از تو باز داشتیم - از تو کوتاه می کنیم(کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف د...
معنی لَا یَکُفُّونَ: دفع نمی کنند (کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود، حتی شخص کور را...
معنی یَکُفَّ: که باز دارد (کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و دفع کردم، و بهمین مناسبت متعارف شده که این کلمه را در معنای دفع هر چند که با کف دست صورت نگیرد استعمال شود، حتی شخص کور را ه...
معنی لَمْ یَکُفُّواْ: دست نگه نداشتند(کلمه کف الایدی - دست نگه داشتن، کنایه است از خود داری از جنگ، چون قتلی که در کارزار اتفاق میافتد به وسیله دست انجام میشود.کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و معنای کففته این است که من او را با کف دست زدم و...
معنی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ: دست آنها را نگه داشت-دست آنها را دفع کرد - دست آنها را کوتاه کرد (کلمه کف الایدی - دست نگه داشتن کنایه است از خود داری از جنگ، چون قتلی که در کارزار اتفاق میافتد به وسیله دست انجام میشود.کلمه کف به معنای کف دست آدمی است که آن را باز و بسته میکند، و...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
پیچیدن و جمع کردن. راغب میگوید: «کَوْرُ الشَّیْءِ: اِدارَتُهُ و ضَمُّ بَعْضِهِ اِلی بَعْضٍ کَکَوْرِ العِمامَةِ» عبارت فیومی در مصباح چنین است: «کارَ الْعِمامَةَ کَوْراً: اَدارَها عَلی رَأْسِهِ» ایضاً در مصباح و صحاح گفته: «کُلُّ دَوْرٍ کَوْرٌ» هر گردیدن کور است. تکویر نیز به معنی پیچیدن است در اقرب الموارد هست: «کَوَّرَ الْعِمامَةَ عَلی رَأْسِهِ تَکْویراً: لَفَّها».. ناگفته نماند: در کور و تکویر استداره و مدور بودن را قید کردهاند، در اثر حرکت وضعی زمین روز و شب دائره وار در اطراف زمین میگردند و خدا علی الدوام روز را شب و شب را بر روز میپیچد و چون شب را بر روز پیچد روز از بین میرود و بالعکس. *. تکویر و پیچیده شدن خورشید عبارت اخرای خاموش شدن آن است. در کتب نجوم عکس سحابیها را ملاحظه میکنید که به طور مارپیچی میپیچند، خورشید چنانکه گویند و در کتاب «معاد از نظر قرآن و علم» توضیح دادهام از مرکزش خاموش میشود و در آینده قسمت خاموش شده آن به قشر ظاهری منتقل شده و قشر ظاهری به مرکز آن خواهد رفت و آن قهراً به طور مارپیچی خواهد بود که همان تکویر است. رجوع شود به کتاب فوق ص 34 و کتاب «ماده، زمین و آسمان» تألیف گاموف ص 532 فصل «آینده خورشید ما». و شاید مراد از تکویر شمس انقباض آن باشد که در اثر خاموش شدن منقبض خواهد گردید. رجوع کنید به «شمس» در این کتاب.
جملاتی از کلمه کور
یعنی آن تقوی از حضور بود ره نبیند هر آنکه کور بود
چو کوره ساز زندان را بر او گرم بود زان کوره گردد آهنش نرم
در پیش رخ تو عقل کوریست کش آینه در نظر نهاده است