ریسمان یا طنابی که برای به دام انداختن انسان یا حیوان به کار برده میشد و مهارت خاص میخواست کار هر سوار کاری نبود کمند در زبان معیار باستان به دو جزء کم - اَند قابل تجزیه بوده و به معنی کم پیاده شدن از اسب است چون کمند انداختن در حال تاخت و تاز صورت میگرفت.
- کمندلو ها اکثرا اراکی بوده و به افسریه تهران مهاجرت کردند
- زلف که گرفت خون من در گردن انداخت کمند عشق در هر گردن
- کمندی که آن باشد از چرم شیر یکی تیر پیکان او ده ستیر
- و از دو طایفه ی اصلی اژدرلو، کمندلو و طایفه مهاجر میرزا خانی (میرزا خانلو)تشکیل شده است
- از زنانت زنی پسند افتد نو غزالیت در کمند افتد
- در دل از مژگان او، خارش خلید وز کمند زلف او، مارش گزید