کمند

ریسمان یا طنابی که برای به دام انداختن انسان یا حیوان به کار برده میشد و مهارت خاص میخواست کار هر سوار کاری نبود کمند در زبان معیار باستان به دو جزء کم - اَند قابل تجزیه بوده و به معنی کم پیاده شدن از اسب است چون کمند انداختن در حال تاخت و تاز صورت می‌گرفت.

  • کمندلو ها اکثرا اراکی بوده و به افسریه تهران مهاجرت کردند
  • زلف که گرفت خون من در گردن انداخت کمند عشق در هر گردن
  • کمندی که آن باشد از چرم شیر یکی تیر پیکان او ده ستیر
  • و از دو طایفه ی اصلی اژدرلو، کمندلو و طایفه مهاجر میرزا خانی (میرزا خانلو)تشکیل شده است
  • از زنانت زنی پسند افتد نو غزالیت در کمند افتد
  • در دل از مژگان او، خارش خلید وز کمند زلف او، مارش گزید

لغت نامه دهخدا

کمند. [ ک َ م َ ] ( اِ ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. ( آنندراج ). دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن انداخته به جانب خود کشند. ( ناظم الاطباء ). پهلوی: کَمَند، کردی: کَمَن ( طناب با گره متحرک ). دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند. ( حاشیه برهان چ معین ). ریسمانی محکم که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمر دشمن اندازند و وی را به بند آورند و یا جانوران را بدان مقید کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). وَهَق. بالاهنگ. پالاهنگ. 

فرهنگ معین

(کَ مَ ) (اِ. ) ریسمان و طنابی که برای اسیر کردن انسان یا حیوان به کار برند.

فرهنگ عمید

۱. طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان.
۲. [مجاز] آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام: پسرک سرانجام در در کمند او افتاد.
۳. زلف، گیسو.
* کمند انداختن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به کار بردن کمند برای گرفتار ساختن کسی یا حیوانی یا برای بالا رفتن از جایی.

فرهنگ فارسی

طناب، رشته دراز، رشته ضخیم و دراز برای گرفتار ساختن انسان یا حیوان، و یا بوسیله آن از دیوار بالا میروند، خمند هم گویند
( اسم ) ریسمانی محکم که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمر دشمن اندازند و ویرا ببند در آورند و یا جانوران را بدان مقید کنند ٠ یا خم کمند ٠ خم زلف و گیسو که دور رخسار حلقه میزند: (همی بجنگ بگیرد قمر بخم کمند اگر چه خم کمندش کنون قمر دارد ) ٠ ( عثمان مختاری ) بعضی را دست و گردن بخم کمند استوار گردانند ٠ یا زلف کمند ٠ زلف مجعد همچون کمند: (می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بد خواه گرفتار سلاسل ) ٠ ( حافظ )

فرهنگ اسم ها

اسم: کمند (دختر) (فارسی) (تلفظ: kamand) (فارسی: کَمند) (انگلیسی: kamand)
معنی: ( به مجاز ) آنچه به وسیله ی آن کسی را گرفتار می کنند، ( به مجاز ) گیسو، دام، کنایه از گیسو

دانشنامه عمومی

کمند (فیروزکوه). کمند یک روستا در ایران است که در دهستان پشت کوه ( فیروزکوه ) واقع شده است. کمند ۴۵۶ نفر جمعیت دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

وسیله ای برای زنده گرفتن شکار یا دشمن. کمند رشته ای است بلند، ساخته از طناب یا چرم که در یک سرِ آن حلقه یا قلابی است که می توان در دست گرفت یا به کوهۀ زین اسب متصل کرد. انتهای آزاد آن را حلقه می کنند و از گرهی سست می گذرانند. کمند انداز با پرتاب آن به سوی شخص یا جانور گریزپا و افتادن حلقه به دور بدن شخص یا شاخ یا پای جانور، با کشیدن آن حلقه را تنگ می کند و جاندار گرفتار را از حرکت باز می دارد و به اسارت درمی آورد. در جنگ های قدیم از این وسیله هم برای اسیرکردن دشمن و هم گرفتن شکار استفاده می کردند. در محاصرۀ شهرها و قلعه ها نیز با نصب چنگکی فلزی و چند شاخه به سرِ آزاد کمند آن را به سمت کنگره ها و باروها پرتاب می کردند و می کوشیدند خود را به بالا برسانند. گاه محصوران نیز همین شیوه را برای پایین آمدن از دیوارها به کار می بردند. امروزه کمند کاربرد جنگی خود را ازدست داده است و فقط در برخی از نقاط جهان برای زنده گیری حیواناتی چون اسب، گاو وحشی، گوزن و امثال آن استفاده می شود. کمند اندازی مستلزم تمرین و ممارست بسیار است و گاو چرانان (کابوی ها) امریکایی در کاربرد آن مهارت دارند. در داستان ها و افسانه های ایرانی از کمند به کرّات یاد شده، که یکی از مشهورترین این داستان ها گرفتارشدن کاموس کشانی، پهلوان تورانی، در کمند رستم، قهرمان ملی ایران، در شاهنامه است.

جملاتی از کلمه کمند

نه به خود گرفته خسرو پی آهوانِ ارمن که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
هزار چاره بکردم که همعنان تو گردم تو پهلوانتر از آنی که در کمند من افتی
قلون دید دیوی بجسته ز بند به دست اندرون گرز و برزین کمند
بس دل صید افکنان زیر کمند آوری گر تو به عزم شکار پای نهی در رکیب
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته است می‌توان به شهر شیشه‌ای، گیسوکمند و منجمد اشاره نمود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم