کردگر

لغت نامه دهخدا

کردگر. [ ک َ گ َ ] ( ص مرکب ) عامل. فاعل. ( ناظم الاطباء ) ( فهرست شاهنامه ولف ). مؤثر. ( ناظم الاطباء ).
- کردگرنزدیک؛ عامل بلاواسطه. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِخ ) خدا. ایزد. کردگار:
نخست آفرین کرد بر کردگر
کز او دید نیرو و بخت و هنر.فردوسی.
کردگر. [ ک َ گ َ ] ( اِ مرکب ) آلتی است آهنین با زنجیری و دسته که زارعین بدان مرزهای کرد را راست کنند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(کَ گَ ) (ص. ) کننده، فاعل.

فرهنگ عمید

= کردگار

ویکی واژه

کننده، فاعل.

جمله سازی با کردگر

همش سیر فرمود وهم کردگرم هم او را مکان داد درجای نرم
سپاه خویش پراکنده کردگرد حصار روانه گشت ز هر سو مبارزی دیگر
چو زیشان شاه خوزستان خبر یافت سپاهی کردگرد و کار در یافت
آری چو صبح‌کردگریبان چاک طرار شب وداع‌کند جان را