کردگر

لغت نامه دهخدا

کردگر. [ ک َ گ َ ] ( ص مرکب ) عامل. فاعل. ( ناظم الاطباء ) ( فهرست شاهنامه ولف ). مؤثر. ( ناظم الاطباء ).
- کردگرنزدیک؛ عامل بلاواسطه. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِخ ) خدا. ایزد. کردگار:
نخست آفرین کرد بر کردگر
کز او دید نیرو و بخت و هنر.فردوسی.
کردگر. [ ک َ گ َ ] ( اِ مرکب ) آلتی است آهنین با زنجیری و دسته که زارعین بدان مرزهای کرد را راست کنند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(کَ گَ ) (ص. ) کننده، فاعل.

فرهنگ عمید

= کردگار

ویکی واژه

کننده، فاعل.

جمله سازی با کردگر

همش سیر فرمود وهم کردگرم هم او را مکان داد درجای نرم
سپاه خویش پراکنده کردگرد حصار روانه گشت ز هر سو مبارزی دیگر
چو زیشان شاه خوزستان خبر یافت سپاهی کردگرد و کار در یافت
آری چو صبح‌کردگریبان چاک طرار شب وداع‌کند جان را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
معلق یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز