کاکو

کاکو، از پهلوانان برجسته‌ی شاهنامه‌ی فردوسی، شخصیتی است که در دوران پادشاهی منوچهر پیشدادی می‌زیسته است. بر پایه‌ی روایت‌های حماسی، وی تباری تازی داشته و از نسل ضحاک، پادشاه ستمگر افسانه‌ای، به شمار می‌رود. حضور او در داستان‌های کهن ایرانی، نمادی از پیوند جهان‌های فرهنگی متفاوت و گاه متضاد در بستر رویدادهای حماسی است.

این پهلوان نام‌آور، که در متون کهن از او با عنوان کاکوی دیو نیز یاد شده، در نبردهای مهم دوران خود حضوری فعال داشت. او در جنگی سهمگین به همراه برادرش، کاکل، در برابر قهرمانان ایرانی صف‌آرایی کرد. نبرد او با قارن، یکی از پهلوانان مشهور دربار منوچهر، از صحنه‌های به‌یادماندنی شاهنامه است که در نهایت به شکست و مرگ کاکو انجامید.

وجود چنین شخصیتی در شاهنامه، نشان‌دهنده‌ی ژرف‌نگری فردوسی در به تصویر کشیدن جهان پیچیده‌ی پهلوانی است که در آن، مرزهای نژادی و جغرافیایی مطلق نیستند. سرنوشت کاکو، با همه‌ی دلاوری‌هایش، برآیند ناگزیر وفاداری به سوگند و سرنوشت محتوم قهرمانی است که در جبهه‌ی مخالف آرمان‌های ایرانی ایستاده است. این چهره‌پردازی ظریف، بر غنای دراماتیک اثر جاودان فردوسی می‌افزاید.

لغت نامه دهخدا

کاکو. ( اِ ) خالو و برادر مادر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). که در مازندران معروف و مستعمل است و آن را کاکویه نیز گویند و چون ابوجعفر احمدبن محمد ملقب به علاءالدوله خالوی مجدالدوله دیلمی بوده است او را کاکویه میخوانده اند چنانکه پدر را بابویه خوانند. عربان نیز در آن اسماء تصرف نموده کاکویه و بابویه ( بفتح هر دو واو ) خوانند از قبیل آل بویه و سیب بویه و امثال آن. ( از آنندراج ):
کاکو بچه حال و در چه حال است
بابوبچه روز و روزگار است.ابن حسام خوافی ( از آنندراج ).
کاکو. ( اِخ ) کاکوی. نام نواده ضحاک بود که فریدون را کشت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ):
نبیره سپهدار ضحاک بود
شنیدم که کاکوی ناپاک بود.فردوسی ( از آنندراج ).|| لقبی بود که بعضی از امرای تنکابن داشتند از جمله آنان کاکو اردشیر و کاکو حسام و کاکو دارای امیره بوده اند. ( رجوع به مازندران و استراباد تألیف رابینو چ تهران 1336 ص 204 شود ).

فرهنگ معین

(اِ. ) برادر مادر، دایی.

فرهنگ عمید

دایی، برادر مادر.

فرهنگ فارسی

پهلوانی از پسرزاده های سلم بن فریدون و دختر زاده ضحاک که بدست سام بن نریمان کشته شد ( داستان ).
کاکویه:خالو، دایی، برادرمادر
( اسم ) برادر
خالو و برادر مادر

فرهنگ اسم ها

اسم: کاکو (پسر) (فارسی)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شیوایی، محمدعلی

ویکی واژه

برادر، بزرگتر. برادر مادر، دایی. کاکو به گویش شیرازی برادر، بزرگتر است.

جمله سازی با کاکو

کوکاکولا، گروه علی بابا، سامسونگ، پاناسونیک، اینتل، تویوتا، ویزا کارت، کانن (شرکت)، فوجیتسو، سیسکو سیستمز، گوگل، میتسوبیشی
برآید از دل و جان عزیز خویش چو من هر آن کسی که نهاده‌ست دل بر آن کاکول