کاسبی

لغت نامه دهخدا

کاسبی. [ س ِ ] ( حامص ) عمل کاسب. کسب. پیشه وری. تجارت.
- کاسبی کردن؛ تجارت و کسب کردن.

فرهنگ معین

(س ) [ ع - فا. ] (حامص. ) تجارت، داد و ستد.

فرهنگ فارسی

۱ - کسب پیشه وری: [... این چند عزیز که اسم آنها نوشته میشود از کاسبی وجه معاش حاصل می نمودند ]. ( عالم آرا ) یا کار و کاسبی. کسب پیشه: [ برو در دکانت سر کار و کاسبی ]. ( هدایت. زنده بگور ). ۲ - داد و ستد تجارت.

ویکی واژه

تجارت، داد و ستد.

جمله سازی با کاسبی

ساختندش شریک در مکسب کاسبی گشت صاحب منصب
تا نپوسم به کنج خانه خموش شده‌ام کاسبی کتاب‌فروش
کارم آخر به کاسبی پیوست به خرید و فروش بردم دست
هر که مرد است بجز عشق ندارد کاری کسوت و کاسبی و پیشهٔ مردان عشق است
این روستا از نظر اقتصادی به علت عبور جاده از وسط روستا مرکز مناسبی برای کاسبی می‌باشد و به علت نزدیک بودن به شهر مشکلاتی از نظیر تاکسی رانی و.... نمی‌باشد