چون

این کلمه در زبان فارسی یکی از واژگانی است که چندین معنی و کاربرد مختلف دارد و بسته به جمله و موقعیت، مفهوم آن تغییر می‌کند. این تنوع معنایی باعث می‌شود که این واژه در متون مختلف نقش‌های متفاوتی ایفا کند و فهم درست آن نیازمند توجه به زمینه و ساختار جمله باشد. در ادامه به مهم‌ترین معانی و کاربردهای این کلمه پرداخته و هر کدام را به طور مفصل‌تر توضیح می‌دهیم:

حرف ربط علت

در این کاربرد، چون به معنی «زیرا» یا «به خاطر اینکه» است و برای بیان علت یا دلیل وقوع یک اتفاق به کار می‌رود. این نقش معمولاً در جملات علت و معلولی دیده می‌شود و به خواننده یا شنونده کمک می‌کند تا دلیل رخداد یا وضعیت خاصی را بفهمد. مثال: «او نیامد چون مریض بود.»

حرف تشبیه

یکی دیگر از کاربردهای این واژه، نقش آن به عنوان حرف تشبیه است که معنای «مانند» یا «همانند» را منتقل می‌کند. در این حالت، این کلمه برای مقایسه میان دو چیز به کار می‌رود و ویژگی‌های مشابه آن‌ها را نشان می‌دهد. این کاربرد در جملاتی دیده می‌شود که قصد دارند ویژگی یا حالت یک فرد یا شیء را به چیزی دیگر تشبیه کنند تا تصویر واضح‌تری ارائه دهند. مثال: «او چون شیر شجاع است.»

حرف ربط زمانی

گاهی اوقات هم به جای عبارت زمانی «وقتی که» یا «هنگامی که» به کار می‌رود و نقش حرف ربط زمانی را ایفا می‌کند. در این کاربرد، این واژخ بیانگر زمان وقوع یک رویداد یا وضعیت است و نشان می‌دهد که یک اتفاق درست در لحظه یا دوره زمانی مشخصی رخ داده است. مثال: «چون صبح شد، به سفر رفتیم.»

لغت نامه دهخدا

چون. ( حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی ( چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. ( از حاشیه برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی مانند است. ( از غیاث اللغات ). مثل و مانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). همال. همتای. کُفْو. بکردار. بسان ِ. مثل ِ. مانندِ. بمثابه ٔ. آسا. ( یادداشت مؤلف )

فرهنگ معین

[ په. ] ۱ - (ق. ) مانند، مثل. ۲ - (حر رب. ) وقتی، هنگامی که. ۳ - زیرا، بدین سبب.

فرهنگ عمید

وسیله ای برای خرمن کوبی شامل چند استوانۀ چوبی که بر گرد هر استوانه چند تیغۀ آهنی نصب شده.
۱. از آنجا که، زیرا: ز تو سام دانم که بُد مردتر / بخست این شهی چون نبد بدگهر (فردوسی۲: ۲۶۱۵ ).
۲. (حرف اضافه ) مانندِ، مثلِ: چون برگ لاله بوده ام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی۱: ۸۸ ).
۳. (حرف، قید ) وقتی که: سخن چون برابر شود با خرد / روان سراینده رامش برد (فردوسی: ۲/۲۰۱ ).
۴. (قید ) [قدیمی] چگونه؟: حافظم در محفلی دُردی کشم در مجلسی / بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم (حافظ: ۷۰۴ ).
۵. (حرف، قید ) [قدیمی] چرا؟: گر در کمال فضل بُوَد مرد را خطر / چون خوار و زار کرد پس این بی خطر مرا؟ (ناصرخسرو: ۱۱ ).
۶. (قید ) [قدیمی] چه، چقدر: چون خوش بُوَد نبید بر این تیغ آفتاب / خاصه که عکس آن به نبید اندرون فتید (کسائی: پیشاهنگان شعر فارسی: ۱۳۰ ).
۷. (حرف، قید ) [قدیمی] اگر.
۸. (حرف اضافه ) [قدیمی] قریب به، در حدودِ.
* چون وچرا:
۱. علت.
۲. گفتگو و پرسش دربارۀ سبب و علت امری یا چیزی.
۳. بحث، مناظره، اعتراض: مزن ز چون وچرا دم که بندۀ مقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت (حافظ: ۱۹۲ ).

فرهنگ فارسی

مثل، مانند، حرف ربط، وقتی، هنگامی، زیرا، سبب
۱ - مانند مثل. ۲ - وقتی هنگامی: (( سخن چون برابر شود با خرد ز گفتار گوینده رامش برد. ) ) ۳ - زیرا ازیرا بدین سبب: (( من نرفتم چون تو هم نرفتی. ) ) ۴ - ( ادات استفهام ) چگونه چطور چسان: (( میگوید چون بود حال آن جهودان و منافقان ? ) ) ( کشف الاسرار )

ویکی واژه

از آنجا که، به علت آنکه. زیرا، بدین سبب. مانند، مثل. وقتی که، هنگامی که.

جملاتی از کلمه چون

اگر نه خاره در آتش نهان بود چونست دل تو خاره و در دل مرا نهان آتش
دلم‌ رنجه شد چون بدیدم که هست خداوند، رنجه ز درد شکم
نیز خوشم کز لب چون آتشت هر که نشد سوخته خامی بود
چون بعلت نیست از تو هیچ کار عفو کن بیعلتی ای کردگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال ابجد فال ابجد فال راز فال راز