پيمان به معنای توافق یا قراردادی است که بین دو یا چند طرف به منظور تحقق اهداف خاصی منعقد میشود. این توافقات میتوانند در زمینههای مختلفی از جمله اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باشند. بهطور کلی، پیمانها بهعنوان ابزارهای قانونی برای تنظیم روابط و تعهدات طرفین به کار میروند و میتوانند شامل شروط و قوانین مشخصی باشند. به دستههای مختلفی تقسیم میشوند. از جمله رایجترین آنها میتوان به تجاری، بینالمللی، اجتماعی و سیاسی اشاره کرد. هر یک از این نوع ها ویژگیها و شرایط خاص خود را دارند و هدف آنها نیز متفاوت است. بهعنوان مثال، تجاری معمولاً به تبادل کالا و خدمات مربوط میشوند. در تنظیم یک پيمان، نکات متعددی باید در نظر گرفته شود. ابتدا، شفافیت در بیان اهداف و شرایط پیمان ضروری است. همچنین، الزامات قانونی و حقوقی باید رعایت شوند تا پیمان از اعتبار قانونی برخوردار باشد. علاوه بر این، طرفین باید به حقوق و مسئولیتهای خود در پیمان توجه کنند و از توافقات شفاهی پرهیز کنند. معمولاً قابلیت تغییر یا لغو دارند. اما این امر بستگی به شرایط و توافقات موجود در خود آن دارد. بسیاری از آن ها شامل بندهایی هستند که اجازه تغییر یا فسخ را تحت شرایط خاصی میدهند. در این صورت، طرفین باید به توافق مشترکی در مورد تغییرات برسند و مستندات لازم را تنظیم کنند. در روابط بینالملل نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. آنها به عنوان ابزاری برای تنظیم روابط بین کشورها و حلوفصل اختلافات عمل میکنند. نوع بینالمللی میتوانند به تقویت همکاریهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی بین کشورها کمک کنند. همچنین، آن ها به ایجاد ثبات و صلح در سطح جهانی نیز کمک میکنند.
پیمان
لغت نامه دهخدا
پیمان. [ پ َ / پ ِ ] ( اِ ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). عهد. ( منتهی الارب ) ( برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. ( فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف. میثاق. ( تفلیسی ) ( دهار ). شریطه. ( لغت ابوالفضل بیهقی ). شرط. ( مجمل اللغه ). بیعة. خفارة. خفره. ( منتهی الارب ). عهد که در عرف آنرا قول و قرار گویند. ( غیاث ). سوگند. ذمه. ( دستور اللغه ). عقد. ( منتهی الارب ). وثاق. سوگند و سر گفتار ایستادن. موثق. ( مهذب الاسماء ). الزام. زینهار. حَلس. حِلس. ایلاف. بند. فیمان. رِباب. رِبابة. ودیع. وصر. ( منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: پیمان در اصل قرار کردن و عهد بستن است بر امری و در عرف عبارت از دست بر دست دادن برای یاد داشتن انعقاد امری که بین الطرفین مقرر شود
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- عهد معاهده قرار داد میثاق: فرستاد بازش بایوان خویش برو خواند آن عهد و پیمان خویش. ( شا. ۲۲۶۶: ۸ ) توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی عهد نامه ای که میان دو یا چند تن و دو یا چند دولت بسته شود پذیرفته. ۲- شرط: شما نیز دلها بفرما نهید بهر کار با ما سه پیمان نهید. از آزردن مردم پارسا و دیگر کشیدن سر از پادشاه. سوم دور بودن ز چیز کسان که وردش بوی سوی آن کس رسان. که درگاه و بیگه کسی را بسوخت به بی مایه چیزی دلش بر فروخت. ( شا. بخ ۲۶۷۸: ۹ ) یا به پیمان. بدین شرط:... به پیمان که چیزی نخواهی ز من ز نداری بمرگ آبچین و کفن. ( شا.بخ ۲۱۲۶:۷ ) یا پیمان اتحاد. عهد نامه ای که طبق آن دو یا چند دولت تعهد نمایند که با یکدیگر برای وصول بمقاصدی سیاسی معاضدت کنند. یا پیمان بیطرفی. عهد نامه ای که طبق آن دولت بیطرف تعهد میکند که جز برای مدافعه بجنگ اقدام ننماید.دول ضامن نیز در مقابل بیطرفی او را محترم میشمارندو آن ممکن است شامل پیمان بیطرفی دایم یا موقت باشد. یا پیمان سیاسی.عهد نامه ای که دو یا چند دولت برای حفظ موجودیت و تمامیت ارضی و متعلقات آن با یکدیکر منعقد سازند و آن شامل پیمان اتحاد پیمان بیطرفی پیمان صلح پیمان کمک و غیره است.یا پیمان صلح.عهدنامه ای که دو یا چند دولت متخاصم با یکدیگر منعقد سازندودر آن شرایط متارکه و صلح را گنجانند.یااز سر پیمان گشتن ( بر گشتن ). نقض عهد کردن. یا پیمان بسر بردن. وفای بعهد کردن: موفق شدن ترا توفیق تا پیمان بسر بردی بتخت پادشاهی بر نهادی بر سرش افسر. ( ظهوری ) یادست به پیمان دادن. متعهد شدن بذمه گرفتن: باهیچ دوست دست به پیمان نمیدهی درد مرا به بوسی پایان نمیدهی. ( خاقانی ) ۳- خویش و پیوند. ۴- مقیاسی است برای آب.
فرهنگ اسم ها
معنی: عهد، شرط، قرارداد، میثاق، قراری که دو یا چند تن می گذارند تا کاری انجام دهند یا تعهدی نسبت به هم یا به کسی داشته باشند، قرار
جملاتی از کلمه پیمان
بیا ساقی و جام مردانه ده بزن جام بر سنگ و پیمانه ده
کنون یک بیک چارهٔ جان کنید همه بامن امروز پیمان کنید
نگر سر نپیچی ز فرمان من نگه دار بیدار پیمان من