شهر پور در شهرستان مشلان، استان آنتورپ، در منطقه فلاندری کشور بلژیک واقع شده است. فور پادشاهی از دوران باستان در هندوستان بود که در منطقه پنجاب کنونی، میان رودهای جهلم و چناب قرار داشت. او در سال ۳۲۶ پیش از میلاد در نبردی بزرگ در کنار رود جهلم با سپاه اسکندر مقدونی جنگید. در متون فارسی، او به عنوان پادشاه قنوج شناخته میشود و در شاهنامه نیز بارها با نام فور از او و نبردش با اسکندر یاد شده است. در متون قدیمی فارسی، توصیف او چنین آمده است: پور یکی از ملوک قدیم هند بود که در زمان تسلط اسکندر مقاومت کرد، اما به اسارت درآمد. وقتی او را به حضور اسکندر بردند، اسکندر از او پرسید: میخواهی با تو چه معامله کنم؟ وی پاسخ داد: معاملهٔ شاهانه. این پاسخ مورد پسند اسکندر قرار گرفت و او از خون پور گذشت و سرزمینهای او را به همراه برخی نواحی دیگر به او بخشید. او نیز در ازای این محبت، به تسهیل فتوحات اسکندر کمک کرد. اما پس از وفات اسکندر، سرداران او به پور رحم نکردند و او را به قتل رساندند. بر اساس شاهنامه فردوسی، پس از توافق با کید، اسکندر نامهای به فور ارسال میکند و خواستار پرداخت باج میشود. فور به این نامه با تندی پاسخ میدهد و اعلام میکند که تسلیم اسکندر نخواهد شد، که این امر آغازگر جنگی میشود. اسکندر که به قدرت سپاه فور پی برده و از وجود تعداد زیادی فیل جنگی در آن آگاه است، تصمیم میگیرد از نفت و آتش استفاده کند. زمانی که دو لشکر به هم میرسند، فیلها از آتش فرار میکنند و سپاه فور به عقب مینشیند. جنگ در روزهای بعد نیز ادامه مییابد. با بینتیجه ماندن جنگ، اسکندر درخواست مبارزه تن به تن با فور را مطرح میکند و فور این درخواست را میپذیرد. در این نبرد، اسکندر از لحظهای غفلت فور بهرهبرداری کرده و او را به زمین میزند. با کشته شدن فور، سپاهیان او تسلیم میشوند و اسکندر به آنها عفو میکند.
پور
لغت نامه دهخدا
پور. ( اِ ) در اوستا و پارسی باستان پوثره و در سانسکریت پوتره و در پهلوی پوس و پسر و پوهر و پور. ( یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 62 ). پسر. مقابل دختر. ابن. پوره. پُس. فرزند نرینه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) پسر فرزند نرینه ولد مقابل دختر. توضیح گاه در ترکیب اسمائ خاص ( اعلام ) آید معنی پسرفرزندزاده دهد: حسن پور محمد پور جعفر پور.
مرکز دهستان احمدی شهرستان بندر عباس
ویکی واژه
پوْرَ: در گویش گنابادی یعنی ذره، اندک، کم، مقدار کم
جملاتی از کلمه پور
سیه کرد از گرد پی هور را به دندان گزیدند شاپور را
بدو گفت شاپور کای خوبچهر گرت هیچ بر من بجنبید مهر
چرا غره گشتی بدین کتف و یال نه گودرز و گیوی و نه پور زال