پروا

پروا، که به شکل فارسی به صورت پَروا نوشته می‌شود و در انگلیسی به parva معروف است، دارای معانی متنوعی است. این واژه به هراس و بیم اشاره دارد و می‌تواند به فرصتی برای پرداختن به کاری یا زمانی برای استراحت و آسایش نیز اشاره کند. در گذشته، این کلمه به معنای توجه و التفات نیز به کار می‌رفته است. به طور مجازی، پروا به توجه خاطر و ملاحظه نیز اطلاق می‌شود. این مفهوم در زندگی روزمره و تعاملات انسانی بسیار حائز اهمیت است، چرا که نشان‌دهنده‌ی اهمیت توجه به احساسات و نیازهای دیگران است و می‌تواند در ایجاد روابط مثبت و سالم مؤثر باشد. در واقع، پروا یک نوع آگاهی و حساسیت به وضعیت‌های مختلف زندگی است که به ما کمک می‌کند تا در کنار دیگران به نحو بهتری رفتار کنیم و احساسات آن‌ها را درک کنیم.

لغت نامه دهخدا

پروا. [ پ َرْ ] ( اِ ) محابا. باک. رهب. روع. مخافت. فَزَع. مهابت. بیم. ترس. هراس. رعب. خوف. جبن. وَجل:
جوان و شوخ و فراموشکار و ناپرواست
زمان زمان ز من خسته اش که یاد دهد.امیرخسرو.سرّ این نکته مگر شمع برآرد بزبان
ورنه پروانه ندارد بسخن پروائی.حافظ.نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوشست.صائب.داد ما آن شوخ بی پروا نداد
بس که بی پرواست داد ما نداد.
نیست پروای عدم دل زده هستی را
از قفس مرغ به هرجا که رود بستان است.صائب.هیچت اندیشه ز سوز دل ما نیست بلی
شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد.کمالی.شکستگان ز حوادث غمی نمی دارند
که تخته پاره ز طوفان نمی کند پروا.وحید. || فراغت. فراغ. آرام. ( اسدی ). سکون. قرار:
ابوسعد آنکه از گیتی بدو پرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.دقیقی.قمر ز قبضه شمشیر تست ناایمن
زحل ز پیکر پیکان تست ناپروا.معزّی.از نهیبت ستاره بی آرام
در رکابت زمانه ناپروای.انوری.ربود چشم و رخ و زلف آن بت رعنا
یکی قرار و دوم طاقت و سوم پروا.مولوی ( ؟ ) ( از جهانگیری ).هر آن پروانه کو شمع ترا دید
شبش خوشتر ز روز آمد بسیما
همی پرّد بگرد شمع حسنت
بروز و شب نگیرد هیچ پروا.مولوی ( از جهانگیری ). || اندیشه. توجه. التفات. هوی. سر. برگ. تذکر. بیاد آمدن. ( اوبهی ). رعایت جانب کسی. پرداختن به. قصد. عزم. ( برهان ):
هر زمان گویی ز عشق من بجان پرداختی
این سخن باشد؟ مرا پروای جانست از غمت ؟.خاقانی.درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت.حافظ.گفت [ رابعه ] اکنون این چنین کسی که این ماتم در پیش دارد چگونه او را پروای عروسی بود. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه.حافظ.سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میم نیست به کس پروائی.حافظ.بکوی عاشقان آی ار سر سودای ما داری

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - بیم، هراس. ۲ - تاب، توان. ۳ - آهنگ، عزم. ۴ - میل، رغبت. ۵ - توجه، التفات.

فرهنگ عمید

۱. بیم، ترس.
۲. [قدیمی، مجاز] توجه، اعتنا.
۳. [قدیمی] میل، رغبت.
۴. [قدیمی] طاقت، شکیبایی.
۵. [قدیمی] صبروقرار، آرام.
* پروا داشتن: (مصدر لازم )
۱. باک داشتن، ترس داشتن.
۲. [قدیمی] میل ورغبت داشتن.
۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: سرّ این نکته مگر شمع برآرد به زبان / ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی (حافظ:۹۷۸ ).

فرهنگ فارسی

صبروقرار، آرام، شکیبایی، طاقت، میل ورغبت، توجه، اعتنا، بیم وترس
( اسم ) ۱- ترس هراس بیم باک محابا مهابت رعبت خوف جبن. ۲- تاب توان طاقت تحمل. ۳- فرصت وقت و زمان مستعد برای امری. ۴- رغبت میل. ۵- پرداختن به... رعایت جانب کسی توجه التفات میل. ۶- اندیشه تذکر. ۷- قصد عزم. ۸- آرام فراغ فراغت سکون قرار.

فرهنگ اسم ها

اسم: پروا (دختر) (فارسی) (تلفظ: parvā) (فارسی: پَروا) (انگلیسی: parva)
معنی: هراس، بیم، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه و التفات، ( در قدیم ) ( به مجاز ) توجه خاطر، توجه، ملاحظه

دانشنامه عمومی

پروا ( به انگلیسی: Purwa ) یک منطقهٔ مسکونی در هند است که در بخش اونائو واقع شده است. پروا ۲۱٬۱۹۵ نفر جمعیت دارد و ۱۲۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

ویکی واژه

بیم، هراس.
تاب، توان.
آهنگ، عزم.
میل، رغبت.
توجه، التفات.

جملاتی از کلمه پروا

بود فتح پروانه این چراغ ز بادش ظفر بشکفد باغ باغ
نرسیدیم به پروانه راحت صائب خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
پروای خال چهره یوسف نمی کند صائب ز نقطه قلم امتحان خویش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال تاروت فال تاروت