پرمو

لغت نامه دهخدا

پرمو. [ پ َ ] ( اِ ) بمعنی پرمر باشد که انتظار و امید است. رجوع به پرمر شود. || زنبور عسل را نیز گویند. ( برهان ).
پرمو. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) که موی بسیار دارد. پرموی. اَشعَر. و رجوع به پرموی شود.

فرهنگ فارسی

بمعنی پرمر می باشد که انتظار و امید است

جمله سازی با پرمو

💡 بگفت این و پرموده را پیش خواند بران نامور پیشگاهش نشاند

💡 جهان دریای پرموج است و رخت ازو به ساحل بر اگر از قعر این دریا همه لعل و گهر خیزد

💡 بپرموده و ساوه شاه آن رسید که کس درجهان آن شگفتی ندید

💡 چو پرموده بشنید گفتار اوی پر اندیشه گشتش دل از کار اوی

💡 ببردند چیزی که شایسته بود همان پیش پرموده بایسته بود

ترغیب یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز