ویژه

ویژه به معنای خاص و منحصر به فرد است. این واژه در زبان فارسی به مفهوم چیزی است که از دیگر موارد متمایز بوده و ویژگی‌های خاصی دارد. وقتی از واژه ویژه استفاده می‌کنیم، در واقع به یک نوع برتری یا تمایز اشاره می‌کنیم که آن چیز یا موضوع را از سایرین جدا می‌سازد. این ویژگی‌ها ممکن است در کیفیت، طراحی، کارایی یا حتی در نوع خدمات ارائه شده باشد. به عبارت دیگر، ویژه بودن نشان‌دهنده یک ارزش افزوده است که به یک محصول یا خدمت تعلق دارد و باعث می‌شود که آن را نسبت به گزینه‌های دیگر انتخاب کنیم. با توجه به این مفهوم، واژه ویژه نه تنها به معنی خاص بودن است، بلکه به نوعی برتری و جذابیت نیز دلالت دارد که می‌تواند تاثیر زیادی بر روی تصمیم‌گیری‌های ما بگذارد.

لغت نامه دهخدا

ویژه. [ ژَ/ ژِ ] ( ص، ق ) ویژ. خاص و خاصه. ( برهان ). خاصه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( حاشیه فرهنگ اسدی )

فرهنگ معین

(ژِ ) [ په. ] ۱ - (ص. ) خاص. ۲ - خالص، برگزیده. ۳ - (ق. ) مخصوصاً، خصوصاً.

فرهنگ عمید

۱. خاص، خاصه، برگزیده: بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی: ۱/۲۲۲ ).
۲. [قدیمی] خالص.
* به ویژه: (قید ) به خصوص، خصوصاً، مخصوصاً.

فرهنگ فارسی

بیژه، خالص، خاص، خاصه، برگزیده، ویژگان:نزدیک
۱- (صفت ) خالص پاک بی آمیزشی: (( ویژه می کهنه کش شگت چوگیتی جوان دل چو سبک شد زعشق درده رطل گران. ) ) (مسعود سعد رشیدی ) (( الامتحاض شیر ویژه خوردن. ) ) ۲ - خاص مخصوص: (( صد و سی سپر ویژ. شه زر غلافش ز دیبا نگارش گهر. ) ) ( اسدی رشیدی ) ۳- از خواص ندیم مقرب جمع:{[W]رشته[/W][M]نخ، ریسمان، تار، سلک، آنچه که از آردگندم بشکل نخ یانوارباریک درست کنند، نوعی بیماری ازرشته باریک ودرازی مانندکرم دربدن
۱ - ( اسم ) ریسیده تابیده شده. ۲ - ( اسم ) ریسمان رسن بند. ۳ - نخ رشته. یا رشته تب ریسمانی که خام آنرا دختری نابالغ رشته باشد و بجهت دفع تب افسون بر آن خوانند و گرهی چند بر آن زنند و بر گردن تبدار اندازند. یا رشته دراز طول مدت فرصت بسیار. یارشته ضحاک ۱ - مار ضحاک. ۲ - طول مدت ۳ - سلک سلسله: رشته مروارید. ۴ - آنچه که از خمیر آرد گندم بصورت نواری باریک برند و در آش و غذاهای دیگر بکار برند رشیدیه. ۵ - نوعی آش که در آن رشته کنند آش رشته ۶ - کرم دراز و باریکی که در زیر پوست اشخاص بر آید. ۷ - مرضی که کرم مذکور پدید آرد. ۸ - نوعی حلوا. ۹ - سیم فلز هادی الکتریک که بوسیله جریان برق حار گردیده. ۱٠ - لیف. ۱۱ - یک دسته گاو مرکب از ۱۲ - ۱٠ راس که برای لگد کردن غله بهم پیوندند ( بیشتر در سیستان ).
یا رشته رنگ هشته و رنگ کرده. و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده.

جملاتی از کلمه ویژه

به ویژه که رخشنده مهر سپهر به میغی تنک درکشیده است تن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم