وسعت

وسعت به معنای گشادگی و فراخی است که می‌تواند به مفهوم گنجایش و ظرفیت نیز اشاره داشته باشد. این واژه به نوعی نشان‌دهنده پهنایی است که در فضا یا مفهوم خاصی وجود دارد. وسعت می‌تواند در زمینه‌های مختلفی همچون طبیعت، فضاهای زندگی، یا حتی مفاهیم ذهنی و احساسی مورد استفاده قرار گیرد. به عبارت دیگر، وسعت نه تنها به فیزیک و اندازه اشاره دارد، بلکه به احساس آزادی و قابلیت‌های بالقوه نیز مرتبط است. این مفهوم به ما یادآوری می‌کند که در زندگی، گاهی نیاز داریم تا از محدودیت‌ها فراتر برویم و به گشایش‌های جدید فکر کنیم. در واقع، وسعت می‌تواند به ما امکان دهد تا به دنیای بزرگتری از امکانات و تجربیات دست یابیم.

لغت نامه دهخدا

وسعت. [ وُ ع َ ] ( ع اِمص ) وسعة. فراخی. ( غیاث اللغات ). گشادی و فراخی و گنجایش و پهنایی و ظرفیت. ( ناظم الاطباء ):
نه وسعت در درون مور آری
نه از عالم سر موئی بریدن.ناصرخسرو.رجوع به وسعة شود.
- وسعت پیدا کردن؛ گنجایش پیدا کردن.
- وسعت داشتن؛ گنجایش داشتن.
- || استطاعت و توانگری داشتن. توانگر بودن.
- وسعتکده؛ وسعتگاه. ( آنندراج ). جای فراخ و وسیع و یا دلپذیر. ( ناظم الاطباء ):
طرح افکند به وسعتکده طول امل
قصر شداد مصالح ز عمل پالایی.واله هروی ( از آنندراج ).- وسعتگاه، وسعتگه؛ جای وسیع. جای فراخ و وسیع و دلپذیر. ( ناظم الاطباء ):
در تنگنای کوچه ٔشرح جلال تو
وسعتگه زمانه کمین کارخانه ای.عرفی ( از آنندراج ).دو سه میدان اسب که ازدره خشک رفتیم، به وسعتگاهی رسیدیم که چمن و زراعت بود. ( سفرنامه ناصرالدین شاه به مشهد 1306 هَ.ق. ص 45 از فرهنگ فارسی معین ).
وسعة. [ وُ ع َ ] ( ع اِمص ) فراخی و گشایش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فراخی و گشادی جای. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وسعت شود.

فرهنگ معین

(وُ عَ ) [ ع. وسعة ] (اِمص. ) ۱ - گشادگی، گشادی. ۲ - فراخی، پهنه.

فرهنگ عمید

گشادگی، گشادی، فراخی جا، پهنه.

فرهنگ فارسی

گشادگی، گشادی، فراخی جا، پهنه
(اسم ) ۱ - گشادی فراخی: (( مراد برات بر آنجا تعظیم و وسعت ملک و قسمت ولایت پادشاه عالم باشد. ) ) ۲ - پهنه. ۳ - گنجایش ظرفیت. ۴ - مکنت تمول.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَسِعْتَ: وسعت یافته ای - شامل شده ای- فرا گرفته ای("رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً ": ای پروردگار ما از روی رحمت و دانش همه چیز رافرا گرفته ای)
معنی وَسِعَتْ: وسعت یافته - شامل شده - فرا گرفته
معنی بَسَطَ: گسترش داد-وسعت داد
معنی رَحُبَتْ: وسعت یافت
معنی رَهْواً: وسعتِ راه - با آرامش
معنی مُوسِعُونَ: وسعت دهندگان
معنی یَبْسُطُ: گسترش می دهد-وسعت می دهد
معنی یَبْسُطُهُ: آن را گسترش می دهد- آن را وسعت می دهد
معنی مُوسِعِ: کسی که دارای وسعت مالی است
معنی وَسِعَ: وسعت یافته - شامل شده - فرا گرفته
معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد)
ریشه کلمه:
وسع (۳۲ بار)

ویکی واژه

گشادگی، گشادی.
فراخی، پهنه.

جمله سازی با وسعت

ملک خراسان زتو خُرّم شود وسعت دیرینش مسلم شود
از تنگی دل وسعت امکان به‌گره رفت شد کلفت این‌گرد دلیل رم دامن
بآن وسعت، ز خوی خود بتنگ است از آن با خویشتن دایم بجنگ است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال کارت فال کارت