ورزه

لغت نامه دهخدا

ورزه. [ وَ زَ / زِ ] ( اِمص، اِ ) حصول. ( فرهنگ فارسی معین ). حاصل کردن. ( برهان ) ( آنندراج ). کار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || کشت و زراعت نمودن.( برهان ) ( آنندراج ). || ممارست. || کوشش. ( فرهنگ فارسی معین ). || نتیجه. ( ناظم الاطباء ). || صنعت و حرفت. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسب. شغل. ( ناظم الاطباء ).
- ورزه کردن؛ کسب کردن.
|| کشت و زراعت. ( ناظم الاطباء ). || ( نف ) زراعت کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). کشاورز. زارع. برزگر:
چو ورزه به أبکار بیرون شود
یکی نان بگیرد به زیر بغل.ناصرخسرو.- گاو ورزه؛ گاو شخم و شیار:
بی تخم و بی ضیاع و یکی ورزه
از خویشتن بساخته دهقانی.ناصرخسرو.گوشت بر گاو ورزه نیکوتر
زینت مرد دانش است و هنر.سنایی.|| یابنده و حاصل کننده. || پردازنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ زَ )(اِ. )۱ - کار کردن. ۲ - مهارت. ۳ - حصول. ۴ - کوشش. ۵ - زراعت. ۶ - صنعت، حرفه.

فرهنگ عمید

= ورزگار

فرهنگ فارسی

ورزکار
( اسم ) ۱ - کارکردن. ۲ - ممارست. ۳ - حصول. ۴ - کوشش. ۵ - زراعت. ۶ - صنت حرفه.

فرهنگستان زبان و ادب

{operon} [زیست شناسی] واحد عملکردی متشکل از گروهی از ژن های ساختاری پیوسته در پیش هسته ای ها

ویکی واژه

کار کردن.
مهارت.
حصول.
کوشش.
زراعت.
صنعت، حرفه.

جمله سازی با ورزه

کشاورزها کیسه پرداختند مزارش زیارتگهی ساختند
سپاه پومورزه وظیفه داشت تا از ترونی و بیدگوشچ در برابر تهاجم احتمالی آلمانی‌ها دفاع نموده و عملیات آن‌ها در کریدور لهستان را تا حد امکان به تعویق بیندازد.
بی‌تخم و بی‌ضیاع یکی ورزه از خویشتن بساخته دهقانی
غورزه، روستایی در دهستان کوشکنار بخش کوشکنار شهرستان پارسیان در استان هرمزگان ایران است.
سپاه پوزنان در جنوب سپاه پومورزه و در شمال سپاه ووچ قرار داشت و وظیفه آن دفاع از لهستان بزرگ و عقب‌نشینی تدریجی به خطوط دفاعی کناره رود وارتا بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تحریک یعنی چه؟
تحریک یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز