وارد

وارِد یک اصطلاح در عرفان است که دو معنای نزدیک به هم دارد. اولاً، به هر نوع احساس خوشایند و گشاده‌دلانه‌ای که به طور ناگهانی و بدون تلاش قبلی بر دل سالک می‌نشیند، وارد گفته می‌شود. این احساسات معمولاً به عنوان فتوحات یا تجربه‌های معنوی در نظر گرفته می‌شوند که سالک برای دستیابی به آن‌ها تلاشی نکرده است. در واقع، این نوع ورود، نشانه‌ای از لطف و رحمت الهی است که قلب سالک را در بر می‌گیرد. اما این تجربه‌ها تنها در صورتی ادامه خواهند داشت که قلب توانایی پذیرش آن‌ها را داشته باشد. بنابراین، همه‌ی قلب‌ها نمی‌توانند به طور مداوم این نوع احساسات را تحمل کنند. دوماً، این واژه به تمام خاطرات و اندیشه‌ها نسبت داده می‌شود، بدون آنکه به تقسیم آن‌ها به دسته‌های خاصی توجه شود. در این معنای وسیع‌تر، عارفان از ورود این نوع افکار و احساسات استغفار می‌کردند و آن‌ها را به عنوان موانع در مسیر سلوک خود می‌دانستند. به این ترتیب، واردات می‌تواند هم مثبت و دلگرم‌کننده باشد و هم منفی و مزاحم، که سالک باید با آن‌ها آشنا شود و چگونگی مدیریت آن‌ها را بیاموزد. در نهایت، درک و پذیرش این واردات، بخشی از سلوک معنوی و رشد روحانی سالک به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

وارد. [ رِ ] ( ع ص، اِ ) درآینده بر آب. رسنده به آب. ( از اقرب الموارد ). آینده بر آب و جز آن. ( منتهی الارب ). درآینده و آینده بر آب و جزآن. ( آنندراج ). ج، واردین، وُرّاد. ( منتهی الارب ): و تازیان مجره را به جوی تشبیه کرده اند و این ستارگان را به شترمرغانی که آمدند به آب خوردن. وزین قبل «نعام وارد» نام کردند، ای، آمده زیراک برابر اینان چهار دیگر هست هم بر چهارسو نهاده ایشان را «نعام صادر» خوانند، ای، بازگشته. ( التفهیم ص 111 ).
با صادر و وارد نعایم
بلده دو سه دست کرده قایم.نظامی. || درآینده. ( غیاث ). آینده. آمده. داخل. مقابل صادر. ( یادداشت مؤلف ). رسیده شده. ( ناظم الاطباء ). فرودآینده. ( کشاف اصطلاحات الفنون ): عافی، وارد، فرودآینده. ( منتهی الارب ). || مسافر که درآید. درآینده از سفر. ( مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ):
ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی
هزار بخته مر او را همیشه در مطبخ.سوزنی.احوال و کرامات و مقامات خواجه را از صادر و وارد بسیار شنودم. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 128 ). || آگاه. مطلع. فلانی وارد است یا بسیار وارداست؛ یعنی اطلاع بسیاری دارد. ( یادداشت مؤلف ). || صحیح. به مورد: این اعتراض وارد است. ( مؤلف ).
- غیروارد؛ بیمورد. بی اطلاع.
|| جایز:
مکرها در کسب دنیا بارد است
مکرها در ترک دنیا وارد است.مولوی. || باجرأت. ( اقرب الموارد ). دلیر و باجرأت.( ناظم الاطباء ). شجاع. ( اقرب الموارد ). || طویل. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || رجل واردالشفة؛ مردی آویخته لب. ( مهذب الاسماء ). || سابق. پیشی جوینده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پیش آینده. ( ناظم الاطباء ). قادم. || قاصد و پیک. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آورنده خبر. ( ناظم الاطباء ). || شخصی که پیش از کاروان آید و اسباب و رخت مهیا کند. ( آنندراج ). || میهمان. ( ناظم الاطباء ). || راه. ( اقرب الموارد ). راه در میانه راه. || موی دراز و فروهشته. ( منتهی الارب ). موی طویل و آویزان. شعر وارد؛ یعنی یرد الکفل بطوله، کقوله،علی المتنین منها وارد. || مرد دراز نوک بینی. فلان واردالارنبة؛ یعنی بینی او دراز است. ( اقرب الموارد ). || از نظر عرفانی وارد عبارت است از معانی که به دل حلول کند. ( از تاریخ تصوف دکترغنی ). در اصطلاح تصوف آنچه بدون جهد بنده بر دل وی نازل شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). خواطر پسندیده ای که من غیرعمد بر دل میگذرد و مطلقاً هر چیزی که بر دل میگذرد. هر معنی غیبی که من غیر عمد بر دل بنده میگذرد. ( تعریفات جرجانی از تاریخ تصوف دکتر غنی ). عبارت از چیزی است که بر قلوب درآید و به عبارت دیگر ازجمله خواطر محموده است که بدون تعمد بنده بر دلها گذرد و آن سخنی است که بنده آن را بی واسطه آواز درمی یابد. وارد گاهی از جانب حق است و گاه از جانب علم.وارد گاه سرور و گاه هم است گاهی قبض است و گاه بسط. در کشاف اصطلاحات الفنون آنچه از معانی که بدون کسب بنده بر دل درآید وارد نامیده شده است. در مصباح آمده است که واردات یا صحیح اند و یا فاسد که در صورت اخیر مورد اعتماد نمی باشند. وارد صحیح هم یا الهی است که متعلق به علوم و معارف است و یا ملکی و روحانی که برانگیزنده طاعات است و الهام نام دارد. و وارد فاسد یا نفسانی و عبارت از چیزی است که در آن حظ نفس و لذت باشد و هاجس نامیده میشود و یا شیطانی است که موجب معصیت است و وسواس نام دارد. پس واردات یا ملکی هستند و یا رحمانی و یا شیطانی. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی ):

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - در آینده، داخل شونده. ۲ - (عا. ) ماهر، چیره دست. ۳ - به جا، به مورد.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] مطّلع، آگاه، باتجربه.
۲. [مجاز] ویژگی چیزی که قابل قبول است، به ویژه اعتراض، انتقاد، و مانند آن: ایراد شما وارد نیست.
۳. (صفت، اسم ) [مجاز] مهمان.
۴. [مقابلِ صادر] [قدیمی] داخل شونده، درآینده.
۵. (اسم ) (تصوف ) نوعی آگاهی که بدون تفکر در دل سالک ایجاد می شود، آنچه بر دل صوفی خطور می کند.

فرهنگ فارسی

ورودکننده، در آینده ازسفر آینده
(اسم ) ۱- در آینده به آب. ۲ - در آینده داخل شونده مقابل صادر: (( در سمرقند می بودم وصیت بزرگی احوال و کرامات و مقامات خواجه را از صادر و وارد بسیار شنودم. ) ) ۳ - مسافر که داخل جایی شود. ۴- مال و متاعی که از جایی بجایی فرستند رسیده. ۵ - بجا بمورد: (( این اعتراض وارداست. ) ) یا غیر وارد. ۱ - بی اطلاع. ۲ - بی مورد نابجا. ۶ - مطلع آگاه: (( فلانی درین کار بسیار وارد است. ) ) ۷ - مهمان جمع ( عربی ) واردین. ۸ - جایر روا: (( مکرها در کسب دنیا بارد است مکرها در ترک دینا وارد است. ) ) ( مثنوی ) ۹ - الف - حلول معانی به دل آنچه وارد شود بر قلب از خواطر پسندیده بدون تفکر و تدبیر. ب - گاهی بر مطلق واردات اطلاق شود.
زادگاهش پتیاله هند و شاعری تیز فهم و نکته سنج بود و خواهر زاده نورالعین واقف است و در جوانی در گذشت.

دانشنامه عمومی

وارد (آرکانزاس). وارد ( آرکانزاس ) ( به انگلیسی: Ward, Arkansas ) یک شهر در ایالات متحده آمریکا با جمعیت ۴٬۰۰۰ نفر است که در آرکانزاس واقع شده است.
موقعیت جغرافیایی شهرها و مناطق اطراف به شرح زیر است:

ویکی واژه

درآینده، داخل شونده.
(عامیانه): ماهر، چیره‌دست، بجا، به‌مورد.
آشنا، کاربلد، کاردان، ماهر، استاد.

جملاتی از کلمه وارد

هم عدویش وارد قعر جهنم هم محبش داخل خلد برین شد
آبان واردی و دی و بهمن هم نه سود من شدند نه خسرانم
بنال ای خطه یزد و ببال ای ساحت کرمان که جانت از بدن شد دور، و وارد بر تنت شد جان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم