واج در زبانشناسی به مجموعهای از آواها اطلاق میشود که میتواند واژهای را از واژهای دیگر متمایز کند. کلماتی از این دست که تفاوت معناییشان تنها به واسطه تغییر آن ایجاد میشود، به عنوان جفت حداقلی شناخته میشوند. اگر در یک زبان، دو ترتیب صوتی که تنها در تلفظ صداهای پایانی تفاوت دارند، معنای یکسانی داشته باشند، در آن زبان این دو صدا به عنوان انواع آن یک واج واحد تفسیر میشوند. به عنوان یک مفهوم انتزاعی از مجموعهای از صداهای گفتاری در یک زبان خاص تعریف میشود که در آن زبان به طور برابر درک میشوند. صداهای گفتاری که با یکدیگر متفاوت هستند اما تغییر معناداری در واژه ایجاد نمیکنند، به عنوان واج گونههای یک واج شناخته میشوند.
واج
لغت نامه دهخدا
ابی واجی چرا بی نام و ننگی
کسی کش عاشقه چش نام و چش ننگ ؟باباطاهر( از انجمن آرا ) و ( آنندراج ). || واج، امر به گفتن باشد یعنی بگو. ( برهان ) ( جهانگیری ). || ( ص ) بی نهایت گرسنه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گیج. حیران و ویج. هاج و واج. هاژ و واج:
اگر همسایگان چیزی ندانند
غریبم واج و مسکین ره کدام است ؟
در فرهنگ جهانگیری نسخه خطی ص 123 همین شعر را شاهد برای واج به معنی «مگو» آورده و در نسخه خطی دیگر مانند برهان به معنی بگو آمده است. || گوینده. ( انجمن آرای ناصری ).
وأج. [ وَءْج ْ ] ( ع اِمص ) سخت گرسنگی. ( منتهی الارب ). جوع شدید. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
[ په. ] (اِ. ) ۱ - گفتار، کلام، سخن. ۲ - واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند.
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] کلمه.
۳. [قدیمی] دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام می خوانند.
۴. [قدیمی] زمزمه.
فرهنگ فارسی
(صفت ) گیج حیران: (( هاج و واج ) ).
سخت گرسنگی. جوع شدید
فرهنگستان زبان و ادب
{phoneme} [زبان شناسی] کوچک ترین واحد آوایی تمایزدهندۀ معنی در هر زبان
[زیست شناسی] ← عصب واج
جملاتی از کلمه واج
دار عقبی کو زدنیا برتر است و ز پی آن سعی خواجه کمتر است
به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
غلام همّت آن خواجه ی خردمندم که درک فیض و سعادت به کسب مال گزید