همشکل

لغت نامه دهخدا

همشکل. [ هََ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) هم شکل. همانند. به شکل یکدیگر: این مرد هم شکل و هم هیأت من است. ( سندبادنامه ).

فرهنگ معین

( ~. شِ ) [ فا - ع. ] (ص مر. ) شبیه.

فرهنگ عمید

آن که در شکل و صورت شبیه دیگری است، مشابه، مانند هم.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه شکل وهیئتش شبیه دیگری است شبیه.

ویکی واژه

omogeneo

جمله سازی با همشکل

در چشم من مگو نرسد سوزن فنا بهتر ببین که خود مژه همشکل سوزن است
طول کشیم کوچک ۲۷ سانتی‌متر است و کوچکترین پرنده از تیره کشیمیان به شمار می‌رود. منقار و گردن این پرنده از دیگر کشیم‌ها کوتاهتر و کلفت‌تر است. پوشش پرها در تابستان به رنگ قهوه‌ای تیره است و در کناره‌های گردن دو لکهٔ بزرگ به رنگ قرمز بلوطی دیده می‌شود. در این فصل جفت‌گیری، سر و پشت این پرنده سیاه می‌شود. در فصل‌های دیگر اما پر و بال بسیار کمرنگ، گلو سفید، و گردن نخودی رنگ می‌شوند. جوجه‌های کشیم کوچک رنگ‌های متنوعی دارند و روی سرشان طرح مشخصی از رگه‌های سفید دیده می‌شود. دو جنس نر و ماده نیز همشکل هستند و دودیسی جنسی میانشان دیده نمی‌شود.