نهادگی

لغت نامه دهخدا

نهادگی. [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] ( حامص ) عمل نهادن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نهادن شود. || در شاهد ظاهراً به معنی ترتیب و تأنّی و تأمل است: و رتل القرآن ترتیلاً، ( قرآن 4/73 )؛ و قرآن می خوان به ترتیل و آهستگی و نهادگی. ( ابوالفتوح چ سنگی ج 5 ص 417 ). || ( اِ ) جامه و لباسی که در روزهای عید و روزهای مهمانی و دیدن مردمان بزرگ پوشند و بغیر از این روزها در جائی در بسته دارند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). لباس رسمی. || یک قسمی از نان. || ذات. سرشت. طبیعت. فطرت. || شکل. || اساس. نهاد. || عادت. سیرت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - عمل نهان. ۲ - ( اسم ) لباسی که در روزهای عید و مهمانی و ملاقت بزرگان پوشند.

جمله سازی با نهادگی

در مجلس تو شاهد گل وانهاد روی وز تو نداشت شرم زهی وانهادگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز