نمو

نمو به فرآیند افزایش اندازه و پیچیدگی موجودات زنده اطلاق می‌شود که به مرور زمان تغییرات کمی و کیفی را شامل می‌شود. در اصل، نمو به دو جنبه اصلی اشاره دارد: یکی رشد که به معنای افزایش ابعاد و وزن موجودات است، و دیگری تکامل که به تغییرات کیفی و پیشرفته‌تر شدن ساختار و عملکرد موجودات زنده مربوط می‌شود. این فرآیند نشان‌دهنده‌ی یک تحول اساسی در زندگی موجودات است، چرا که در کنار افزایش اندازه، ویژگی‌های جدید و پیچیده‌تری نیز در طول زمان به وجود می‌آید. به عبارتی، نمو تنها به بزرگ‌تر شدن موجودات محدود نمی‌شود، بلکه دربرگیرنده‌ی تغییرات بنیادی در نحوه‌ی عملکرد آن‌ها و سازگاری با محیط نیز می‌باشد. این دو جنبه به یکدیگر وابسته‌اند و در کنار هم، تصویر کاملی از تحول و پیشرفت زندگی را به نمایش می‌گذارند.

لغت نامه دهخدا

نمو. [ ن َم ْوْ ] ( ع مص ) اسناد دادن و برداشتن حدیث را به سوی کسی. ( از ناظم الاطباء ). نَمْی. ( متن اللغة ). رجوع به نَمْی شود. || نسبت دادن کسی را به پدرش. ( از ناظم الاطباء ).
نمو. [ ن ُ ] ( از ع، اِمص ) نُمُوّ. رشد. بالش. پرورش:
آب عذب دین همی جوشد از او
طالبان را زآن حیات است و نمو.مولوی.رجوع به نُمُوّ شود.
نمو. [ ن ُ م ُوو ] ( ع مص ) بالیدن. ( غیاث اللغات ). افزون شدن. گوالیدن. ( ناظم الاطباء ). زیاد شدن. بسیار شدن. ( از اقرب الموارد ). بالا کردن. رستن. برآمدن. ( یادداشت مؤلف ). || افزون گردیدن سیاهی یا سرخی خضاب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نسبت کردن حدیث را به کسی. ( از منتهی الارب ). برداشتن واسناد کردن حدیث به کسی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) افزایش. ( غیاث اللغات ). افزونی. ( دهار ). بالش. رویائی. رویش. گوالش. مقابل ذبول. ( یادداشت مؤلف ): نمو زرع و برکت ریع به قرار معهود بازرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 331 ). || ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه، نمو عبارت از ازدیاد حجم اجزای اصلی جسم است به واسطه آنچه منضم و داخل در آن می شود به نحوی که طبیعت جسم مقتضی آن است، و یا عبارت از حرکت جسم است به طرف کمال نشو در نوع. بنابراین در نمو آنچه متحرک است ابتداء نوع است و حرکت در صورت شکلیه است. شیخ الرئیس گوید: حرکت در مراتب نمو موجب بطلان کلی صورت قبلی نمی شود، بلکه چیزی باطل شده و چیزی دیگر حادث، و چیزی از آن باقی می ماند. آنچه باقی می ماند صورت نوعیه است و آنچه حادث می شود صورت شکلیه است. پس مرحله دوم مجموعه ای است از مرحله اول و آنچه اضافه می شود و نوع شی همواره باقی است. ( از فرهنگ علوم عقلی ص 603 ). و رجوع به شفا ج 1 ص 207 و مقولات ارسطو ص 118 شود. || ( اصطلاح ریاضیات ) در ریاضیات، تفاضل بین دو مقدار یک متغیر را نمو آن گویند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(نُ مُ وّ ) [ ع. ] (اِمص. ) بالیدگی، روییدگی.

فرهنگ عمید

رشد کردن، بزرگ شدن، گوالیدن، افزون شدن.

فرهنگ فارسی

رشدکردن، بزرگ شدن، گوالیدن، افزون شدن
۱- ( مصدر ) رشد کردن بالیدن: هرجسمی را آغازی باشد بالیدن و نموش را. ۲- ( اسم ) رشد بالش. ۳ - ازدیاد حجم اجزای اصلی جسم است بواسطه آنچه منضم و داخل آن میشود بنحوی که طبیعت جسم مقتضی آن باشد و یا عبارت از حرکت جسم است بطرف کمال نشو در نوع.بنابراین در نمو آنچه متحرک است ابتدائ نوع است و حرکت در صورت شکلیه است.۴ - تفاضل بین دو مقدار یک متغیر را نمو آن گویند. یا نمو و ذبول.بالیدن و پژمردن.
بالیدن ٠ افزون شدن ٠ گوالیدن ٠ زیاد شدن ٠ بسیار شدن ٠ بالا کردن ٠ بسیار شدن ٠ بالا کردن ٠ رستن ٠ بر آمدن ٠

ویکی واژه

crescita
بالیدگی، روییدگی.

جمله سازی با نمو

چو تو شاهی، شاهانت گدایند نموت انبیا و اولیایند
سپهبد چو از کوه بنمود تاج به دل پر به مشک و به زنگار عاج
به مقدار ترتیب گفتار خویش مثالی که بست از نمودار خویش