نفوذ

این کلمه دارای معانی متنوع و کاربردهای گسترده‌ای است که شامل موارد زیر می‌شود:

به معنای فرو رفتن در چیزی: در معنای اصلی و لغوی، این واژه به معنای «فرو رفتن» یا «داخل شدن» جسمی یا ماده‌ای در جسم یا محیط دیگر است. به عبارت دیگر، زمانی که چیزی به صورت فیزیکی وارد یا عبور می‌کند، گفته می‌شود که نفوذ کرده است.

به معنای تأثیر گذاشتن بر کسی: در معنای مجازی، این واژه به معنای توانایی تأثیرگذاری بر افکار، رفتار یا تصمیمات یک فرد یا گروه است. وقتی گفته می‌شود کسی نفوذ دارد، یعنی آن فرد قادر است به گونه‌ای اثرگذار بر دیگران تأثیر بگذارد و رفتار یا عقاید آنها را تحت تأثیر قرار دهد.

به معنای راه یافتن پنهانی در جایی: یکی دیگر از معانی مجازی این کلمه، اشاره به ورود مخفیانه یا غیرمستقیم به یک گروه، سازمان یا مکان خاص به منظور دستیابی به هدفی مشخص است. این نوع نفوذ با هدف جمع‌آوری اطلاعات، تأثیرگذاری یا کنترل صورت می‌گیرد و در حوزه‌های امنیتی، جاسوسی، سیاست و رقابت‌های اجتماعی کاربرد دارد.

به معنای ورود به مکانی به وسیله غلبه: در معنای دیگر مجازی، نفوذ می‌تواند به معنای ورود به یک منطقه یا قلمرو از طریق غلبه بر موانع، پیش‌روی نظامی یا سیاسی باشد. این کاربرد بیشتر در زمینه‌های نظامی، جغرافیایی و سیاسی دیده می‌شود و نشان‌دهنده قدرت و توانایی یک گروه یا کشور برای تسلط بر مناطق جدید است.

لغت نامه دهخدا

نفوذ. [ ن َ ] ( ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره. نَفّاذ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَفّاذ شود.
نفوذ. [ ن ُ ] ( ع مص ) درگذشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه. ( غیاث اللغات ). روان شدن فرمان. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). روان گشتن قضا و فرمان و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || اثر کردن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) روانی. روائی: نفوذ سخن، نفوذ کلام،نفوذ کلمه. ( یادداشت مؤلف ). || گذر. درگذشتگی و دخول در چیزی و زوژ و فرورفتگی. ( ناظم الاطباء ). متنفذ بودن. در دیگران اثر داشتن. مطاع و نافذالکلمه بودن به سبب موقعیت علمی یا مالی یا اجتماعی.

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع. ] (اِ. ) اثر کردن در چیزی، داخل شدن در چیزی.

فرهنگ عمید

۱. فرو رفتن در چیزی.
۲. [مجاز] تٲثیر گذاشتن بر کسی.
۳. [مجاز] راه یافتن پنهانی در گروهی یا جایی به منظور هدفی.
۴. [مجاز] ورود به مکانی به وسیلۀ غلبه، پیش روی.

فرهنگ فارسی

فرورفتن تیردرنشانه وبیرون آمدن آن ازطرف دیگر
۱ - ( مصدر ) فرو رفتن تیر در هدف. ۲ - اثر کردن تاثیرکردن.یانفوذکلمه. تاثیر کلام: نفوذ کلمه... بحدیست که در همان اولین مرحله آشنایی طرف را مسحور خود میکند. ۳ - جاری شدن حکم و فرمان.
درگذشتن ٠ گذشتن تیر از آنچه بدان آید ٠ بیرون گذشتن تیر از آنچه بر آن آید ٠ یا جاری شدن فرمان و نامه ٠ روان شدن فرمان ٠

فرهنگستان زبان و ادب

{drive} [ورزش] در بسکتبال، پیشروی با سرعت و قدرت بازیکن دارای توپ به سمت سبد
{infiltration} [علوم نظامی] حرکت یک نیروی نظامی به صورت منفرد یا در گروه های کوچک در اطراف مواضع دشمن بدون اینکه دیده شوند
{intrusion} [زمین شناسی] جای گیری ماگما در سنگ های قدیمی تر

دانشنامه آزاد فارسی

نُفوذ (infiltration)
(یا: تراوش) ورود آب به خاک. میزانی که آب می تواند خاک های سطحی را جذب کند (ظرفیت نفوذ)، به عواملی بستگی دارد که عبار ت اند از شدت بارندگی، نفوذپذیری، فشردگی، و میزان اشباع خاک از آب. آب بعد از ورود به خاک ممکن است از آن عبور کند، وارد سنگ بستر شود، و آب های زیرزمینی را تشکیل دهد.

ویکی واژه

اثر کردن در چیزی، داخل شدن در چیزی.

جمله سازی با نفوذ

آوار چوبی درشت، به‌ویژه در شیب‌ها، با کند کردن حرکت مواد آلی و خاک معدنی به سمت پایین شیب، خاک را تثبیت می‌کند. برگ‌ها و سایر آوارها در پشت آوار چوبی درشت جمع می‌شوند و امکان تجزیه را فراهم می‌کنند. نفوذ بارش نیز بهبود یافته است. در طول هوای خشک، آوار چوبی درشت تبخیر رطوبت خاک را کند می‌کند و ریززیستگاه‌های مرطوب را برای جاندارهای رطوبت‌خواه فراهم می‌کند.
به طور کلی، اگرچه جامعه گرایی در دهه های اخیر از اهمیت کمتری در سیاست های غربی برخوردار بوده است، اما در برخی کشورهای دیگر هنوز نفوذ قابل توجهی دارد و به تدریج در سراسر جهان رشد می کند.
زان پیشتر که در رگ شریان کند نفوذ چون خسروان بشوکت شاهی عمل کند
نفوذ امرت از صحرای ز یدر باد تا بیدر مسخر از خراسان تا حدود سیستان بادت