نصیب به معنای قسمت، سهم یا سرنوشت است. این واژه به آنچه که به فرد تعلق دارد یا به او داده میشود، اشاره دارد. در برخی متون دینی و فلسفی، نصیب به معنای سرنوشت یا تقدیر نیز به کار میرود. به عنوان مثال، میتوان گفت: نصیب هر کس از زندگی متفاوت است.
نصیب
لغت نامه دهخدا
نصیب. [ ن َ ] ( ع اِ ) بهر. ( زمخشری ). حظ. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). بهره. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 99 ) ( زمخشری ) ( ناظم الاطباء ). حصه. قسمت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حصه معین و بهره ازهر چیزی. ( از متن اللغة ). وایه. ( ناظم الاطباء ). قسم.قسمت. تیربخش. سهم. نصیبة. فرخنج. نیاوه. حظیة. ( یادداشت مؤلف ). ج، انصباء، انصبة، نُصُب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بخت و اقبال.
فرهنگ فارسی
طالب ابن حاجی مقصود چیت ساز اصفهانی متخلص به نصیب از شعرای قرن یازدهم است وی از ایران به هند مهاجرت کرده است ٠
فرهنگ اسم ها
معنی: سهم کسی از چیزی، بهره، حصه، قسمت هر کس از سرنوشت
دانشنامه اسلامی
معنی کِفْلٌ: نصیب
معنی کِفْلَیْنِ: دو نصیب
معنی ذَنُوبِ: سهم و نصیب
معنی قِطَّنَا: بهره و نصیب ما
معنی حَصْحَصَ: واضح وهویدا گشت -(حصه به معنای قطعهای است ازیک چیز یکپارچه، و بجای بهره و نصیب استعمال میشود )
معنی نَصِیبَکَ: بهره وسهم تو(اصل آن از نصب به معنای به پا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خواندهاند که هر سهمی هنگام تقسیم از سایر اموال جدا میشود تا با آن مخلوط نگردد )
معنی نَصِیبُهُم: بهره وسهم آنان(اصل آن از نصب به معنای به پا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خواندهاند که هر سهمی هنگام تقسیم از سایر اموال جدا میشود تا با آن مخلوط نگردد )
معنی لَمْ نَسْتَحْوِذْ: چیره و مسلط نبودیم (عبارت "وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ ﭐلْمُؤْمِنِینَ " یعنی:اگر برای کافران بهره ای اندک [از پیروزی ] باشد به آنان میگویند: آیا [ما که در میان ارتش اسلام بودیم] بر ش...
معنی مَوْرُودُ: آبی که به لب آن رسیده اند- آنچه در آن وارد می شوند (بِئْسَ ﭐلْوِرْدُ ﭐلْمَوْرُودُ:بد سهمی است [آتشی] که در آن وارد میشود.کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب...
معنی وِرْدُ: آبی که انسان و حیوان پس از تلاش و چرخیدنش به دنبال آن به گلویش میریزد - آبی که انسان و حیوانات تشنه به لب آن میآیند و از آن مینوشند ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الم...
معنی وَرَدَ: به لب آب رفت ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی را استعمال نموده...
معنی وِرْداً: به صورت آمدن تشنگان بر لب آب ( کلمه وَرَد در اصل لغت به معنای قصد رفتن بسوی آب است و به تدریج در چیزهای دیگر استعمال شده، مثلا گفتهاند: وردت الماء - به لب آب رفتم مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است خدای تعالی نیز در قرآن این معنی...
ریشه کلمه:
نصب (۳۳ بار)
جملاتی از کلمه نصیب
هر کس که ز غربتش نصیب است آزار غریب ازو غریب است
آن کس که او را بنصیب پرستد، بنده نصیب است نه بنده او. پیر بو علی سیاه قدس اللَّه روحه گفت اگر ترا گویند بهشت خواهی یا دو رکعت نماز، نگر تا بهشت اختیار نکنی، دو رکعت نماز اختیار کن، زیرا که بهشت نصیب توست و نماز حق او جل جلاله، و هر کجا نصیب تو در میان آمد اگر چه کرامت بود، روا باشد که کمین گاه مکر گردد، و گزارد حق او بیغائله و بیمکر است.
بلبل ز شاخساران یا ناله ی هزاران گوید بنو بهاران هذا نصیب لیلی
قوله: «إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا». نشان اجابت دعا ثباتست بر دعا، چون بر دعا ثبات کردی اگر از اجابت که نصیب تست محروم مانی، بعبادت که حق اللَّه تعالی است مشرّف گردی، و این قدم ورای آن قدم است، و این مقام مه از آن مقام.
بی نصیب از حکمت دین نبی آسمانش تیره از بی کوکبی
زنا حرام و شخص زانی از رحمت خدا بی نصیب است.
انگلیسیها بنا بر بند ۳ قرارداد نیمی از عوارض گمرکی جزیره هرمز از واردات و صادرات را میگرفتند و شروع به وارد کردن منسوجات بنجول خود از این راه کردند (شرکتهای نخ و پارچه انگلیس در این زمان تازه تاسیس بودند و محصولات خوبی نداشتند بدین ترتیب مزایای زیادی نصیب شرکتهای انگلیسی شد)