نشو، عبارتی ساده ولی عمیق است که میتواند به عنوان یک دعوت به تغییر و رشد در زندگی افراد تلقی گردد. این واژه ما را به تفکر دربارهٔ پتانسیلهای نهفتهمان میکشاند و به ما یادآوری میکند که هر فردی قابلیت تبدیل شدن به نسخهای بهتر از خود را دارد. در دنیای امروز، که سرعت تغییرات و چالشها روز به روز افزایش مییابد، مفهوم نشو حائز اهمیت ویژهای است. این عبارت میتواند به معنای پذیرش فرصتها، یادگیری مهارتهای جدید و رشد شخصیت فردی باشد. زمانی که فردی به این فکر میکند که چگونه میتواند بهبود یابد یا به اهداف خود برسد، در واقع به دعوتی از سوی خود پاسخ میدهد. بنابراین، نشو نه تنها یک دعوت به عمل، بلکه یک پیام امیدبخش است که نشاندهندهٔ توانایی انسان برای تغییر و پیشرفت است. این واژه میتواند به عنوان یک الگو در زندگی افراد قرار گیرد و آنها را به سمت تحقق اهداف و آرزوهایشان هدایت کند.
نشو
لغت نامه دهخدا
چو مشک نافه در نشو گیاهی
پس از سرخی همی گیرد سیاهی.نظامی.در آن ساعت که باشد نشو جان ها
گل تسبیح روید بر زبانها.نظامی.مرغ را جولانگه عالی هواست
زانکه نشو او ز شهوت وز هواست.مولوی.بانگ صورش نشأت تن ها بود
نفخ تو نشو دل یکتا بود.مولوی.بر آنکس چون ببخشد نشو خاکی
که دارد چون بنفشه شرمناکی.نظامی.- نشو و نما؛ بالیدن و فزودن. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). بالیدگی و رسیدگی. ( ناظم الاطباء ). تا چنان که خواهد [ اندام ] بالید ببالد وتمام شود و این بالیدن و فزودن را به تازی نشو و نما گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- نشو و نمو؛ نشو و نما. رشد و پرورش: این بزرگ در حجر تربیت پدر نشو و نمو یافته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 255 ). بر آن اعتقاد نشو و نمو یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 414 ).
نشو.[ ن َش ْوْ ] ( ع مص ) مست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). نَشوَة. نُشوَة. نِشوَة. ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باربار بازگشتن بر چیز. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). معاودة کردن بر چیزی هر بار پس از دفعه دیگر. ( از اقرب الموارد ): نشا بالشی ٔ؛ عاوده مرة بعد اخری. ( اقرب الموارد ). || بیمار گردیدن شتران از بوییدن عضاه که گیاهی است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
نشو. [ ن ُ ] ( ص ) هموار. صاف و ساده. لغزنده و نرم و بی خشونت و بی درشتی. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نَسَو. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نَسَو شود.
نشو. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
فرهنگ معین
(نُ ) (ص. ) = نسو: صاف و هموار و نرم و لغزنده. مق. خشن، درشت.
فرهنگ عمید
* نشوونما: روییدگی، بالیدگی.
۱. نوپیدا شدن.
۲. نمو کردن، پرورش یافتن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) نمو کردن بالیدن. ۲ - ( اسم ) نمو بالش رویش: تا شد سحاب جودش باظل و بامطر آمد نبات مدحش در نشو و در نما. ( مسعود سعد.۲ ) توضیح استعمال این کلمه بمعنی نمو غلط مشهور است و صحیح نشا است چه وی مهموز است نه ناقص ولی باید دانست که در فارسی در اصل تصرف کرده اند و باین معنی مکرر بکاررفته. یا نشو و نما.بالش و رویش:و نشو و نمائ او در میان اعراب اتفاق افتاد. از جوش دیگ نشو و نما تا فرو نشست از دود تیره بر سر گیتی نهنبن است. ( انوری. مد.ص ۸۳ ح ) توضیح مصراع اول در متن دیوان انوری مذکور چنین آمده: از جوش نشو دیگ نما تا فرو نشست.
ده کوچکی است از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر.
جملاتی از کلمه نشو
از تو همی به سر نشود این بلا و عشق گر زنده مانم آخر روزی به سر شود