کلمه نسک در زبان فارسی به معانی مختلفی از جمله کتاب، نسخه، برگه یا سند به کار میرود. بهطور خاص، این واژه به بخشی از مجموعه کتابهای اوستا اشاره دارد که امروزه به عنوان نسک شناخته میشود. همچنین، در فارسی افغانستان و تاجیکستان، نسک به معنای عدس نیز کاربرد دارد. علاوه بر این، در برخی موارد، به معنای خارخسک نیز به کار میرود. به علاوه عدس، که به فارسی افغانستان و تاجیکستان به نام نسک نیز شناخته میشود، گیاهی کوچک مشابه نخود است و دانههای آن جزء حبوبات خوراکی به شمار میروند. این گیاه معمولاً در خاکهای فقیر که برای کشت سایر محصولات مناسب نیستند، رشد میکند. عدس در انواع و رنگهای مختلفی وجود دارد، از جمله عدس قهوهای، سبز و نارنجی. برای تهیه نان، عدس را با آرد ترکیب میکنند. در ایران، از این گیاه برای تهیه عدسپلو استفاده میشود و همچنین عدس به عنوان یک منبع مفید برای جبران کمخونی شناخته میشود.
نسک
لغت نامه دهخدا
آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد
نسکی ز دست تو نتواند برون کشید.منجیک.گر بخواهم از کسی یک مشت نسک
مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک.مولوی ( از انجمن آرا ). || خار خسک را هم گفته اند و آن خاری است سه پهلو و سه گوشه. ( برهان قاطع ).خار و خسک. ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). که به هندی کوکره گویند. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ):
همی بینی که چون بر نسک مارم
چگونه صعب و آشفته است کارم.فخرالدین اسعد.نسک در چشم آنکه نشناسد
از مس سوخته زبرجد را.بدر جاجرمی ( از انجمن آرا ).
نسک. [ ن َ ] ( ع مص ) به آب شستن جامه را وپاک کردن آن را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || پاکیزه کردن زمین شوره زار را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || همیشگی کردن به راه نیک. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). گویند: نَسَک َ الی طریقة جمیلة. ( ازمنتهی الارب ). مداومت کردن در راه پسندیده. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || قربانی کردن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) مکان مألوف. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به نَسَک شود.
نسک. [ ن َ / ن ِ / ن ُ / ن ُ س ُ ] ( ع اِ ) پرستش.( منتهی الارب ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || هرچه حق خدای عزوجل باشد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) پرستیدن. پارسا گردیدن. ( منتهی الارب ). تزهد.تعبد. تقشف. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نسوک. منسکة. ( المنجد ). تقرب جستن به خدا با عبادت و قربانی کردن در راه او. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
نسک. [ ن َ س َ ] ( ع اِ ) جای الفت گرفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به نَسْک شود.
نسک. [ ن ُ ] ( اِ ) هر دفتر را نام باشد از دفاترپازند. ( غیاث اللغات ). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده وهر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل: اول ایتا، دوم اهو، سیم دیر، چهارم یوا، پنجم تار، ششم توش،هفتم ناد ( که در علوم نجوم و هیأت است )، هشتم اشتاد، نهم جید، دهم هجا، یازدهم ونکهویش، دوازدهم وزدامنکهو، سیزدهم سیتنا، چهاردهم نام، پانزدهم انکهیش، شانزدهم مزدا، هفدهم خشرمچا، هجدهم اهرا، نوزدهم آیم،بیستم درکوبیو، بیست ویکم واستارم. اکنون چهارده نسک از این جمله تمام است و در میان مجوس یافت شود و هفت نسک ناتمام بوده که در جنگها و فتنه های ایران از میان رفته. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند که زردشت آن را منقسم کرده است و هر نسکی را یعنی هر قسمی را نامی نهاده. ( برهان قاطع ). محمد معین آرد: به این معنی لغةً به فتح اول است، در اوستا نَسْک َ به معنی کتاب و سفینه آمده و هر جا که این لغت به کار رفته از آن اجزای کتاب مقدس اراده گردیده است ( از خرده اوستا ص 26 )، اما در یسنا( های 19 بند 22 ) نسکه به معنی خود اوستا و دوره کامل آن ( 21 نسک ) استعمال شده من باب اطلاق جزء به کل. ( یسنا ج 1 ص 166 ). در پهلوی نَسْک ( متن، کتاب ) آمده. ( تاوادیا ص 163 ). دینکرت در فصل های هشتم و نهم نویسد: اوستا دارای 21 نسک می باشدو در آن نام هر یک از این 21 بخش جداگانه آمده و خلاصه مندرجات آنها تشریح شده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ):
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) هر بخش از بیست و یک بخش اوستا که به منزلة فصل و باب است.
(نُ یا نَ یا نِ ) [ ع. ] (مص ل. ) عبادت کردن.
فرهنگ عمید
هریک از قسمت های بیست ویک گانۀ کتاب اوستا که به منزلۀ فصل و باب است و هر قسمت آن نام مخصوصی دارد: چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نسک خوان شده از عشقش و ایارده گوی (خسروانی: شاعران بی دیوان: ۱۲۲ )، از اطاعت با پدر زردشت پیر / خود به نسک آفرنگان گفته است (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۷۸ ).
۱. ‹نرسک، نرسنگ› عدس.
۲. خار خسک: آن کاو ز سنگ خارا آهن برون کشد / نسکی ز کف او نتوان خود برون کشید (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۶ ).
فرهنگ فارسی
ده مرکزی دهستان نسک بخش شهداد شهرستان کرمان است ٠
فرهنگ اسم ها
معنی: نام هر یک از بیست و یک بخش کتاب اوستا
دانشنامه عمومی
این روستا در بخش کشیت قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۳٠٧نفر ( ۸۱خانوار ) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
(در زبان اوستایی naska و در زبان پهلوی nask به معنای «کتاب، بخش، سینه»)، اوستای مکتوب زمان ساسانی دارای ۲۱ نسک بوده که از آن میان تنها وندیداد (نسک پنجم) به صورت کامل در دست است. در اوستا هرجا واژۀ نسک به کار رفته، از آن اجزاء اوستا اراده شده، ولی در یَسْنْ ها به معنای خود اوستا و دورۀ کامل آن استعمال شده است. اسامی برخی از نسک های اوستایی که ترجمۀ فارسی میانۀ بخش هایی از آن ها در دست است: دام دادنسک، سْپَنْنسک، چهرداد نسک، بَغْ نسک، سودْگر یا سوتْکَرنسک، وَرْشْت مانْسرَنسک، وِشتاسْپ ساسْتْ.
دانشنامه اسلامی
معنی مَّنَاسِکَکُمْ: عبادتهای شما (کلمه منسک مصدر میمی، و اسم زمان و مکان است از نسک و در عبارت "فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَـﭑذْکُرُواْ ﭐللَّهَ " مصدر میمی و به معنای عبادت است، عبادتی که مشتمل بر قربانی و ذبح هم هست )
معنی مَنَاسِکَنَا: عبادتهای ما (کلمه منسک مصدر میمی، و اسم زمان و مکان است از نسک و در عبارت "فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَـﭑذْکُرُواْ ﭐللَّهَ " مصدر میمی و به معنای عبادت است، عبادتی که مشتمل بر قربانی و ذبح هم هست )
معنی مَنسَکاً: عبادت (کلمه منسک مصدر میمی، و اسم زمان و مکان است از نسک و در عبارت "فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَـﭑذْکُرُواْ ﭐللَّهَ " مصدر میمی و به معنای عبادت است، عبادتی که مشتمل بر قربانی و ذبح هم هست )
ریشه کلمه:
نسک (۷ بار)
«نُسُک» در اصل جمع «نَسیکَه» به معنای حیوان ذبح شده است، این واژه به معنای عبادت نیز آمده است. لذا «راغب» در «مفردات»، بعد از آن که «نُسُک» را به عبادت تفسیر می کند، می گوید: این واژه در مورد اعمال حج به کار می رود، و «نَسیکَه» به معنای «ذبیحه» است.
بعضی از مفسران نیز آن را در اصل به معنای شمش های نقره می دانند و این که به عبادت «نُسُک» گفته شده، به خاطر آن است که انسان را خالص، پاک و پاکیزه می کند.
به شخص عبادت کننده «ناسک» گفته می شود، ولی این کلمه بیشتر درباره اعمال حج به کار می رود، و می گویند: مناسک حج.
بعضی احتمال داده اند «نُسُک» در سوره «انعام» به معنای «قربانی» بوده باشد، ولی ظاهر این است که: هر گونه عبادتی را شامل می شود، در واقع نخست اشاره به نماز (صلاة) به عنوان مهم ترین عبادت شده، بعد همه عبادات را به طور کلی بیان کرده است، یعنی هم نماز من و هم تمام عباداتم و حتی زندگی و مرگم، همه برای او است.
ویکی واژه
(قدیم): نسخه، برگه، سند، کتاب.
هر بخش از بیست و یک بخش اوستا به منزله فصل و باب.
نرس، نرسک.
عدس.
خارخسک.
عبادت کردن.
هر دفتر را نام باشد از دفاتر پازند[۱]. قسمی باشد از بیست و یک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده و هر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل: ایتا، اهو، دیر، یوا، تار، توش، ناد (که در علوم نجوم و هیات است)، اشتاد، جید، هجا، ونکهویش، وزدامنکهو، سیتنا، نام، انکهیش، مزدا، خشرمچا، اهرا، آیم، درکوبیو، واستارم. اکنون چهارده نسک از این جمله تمام است و در میان مجوس یافت شود و هفت نسک ناتمام بوده که در جنگها و فتنههای ایران از میان رفته[۲]. قسمی باشد از بیست و یک قسم کتاب زند که زردشت آن را منقسم کردهاست و هر نسکی را یعنی هر فصلی را نامی نهاده[۳]. به این معنی لغةً به فتح اول است، در اوستا نَسْک َ به معنی کتاب و سفینه آمده و هر جا که این لغت به کار رفته از آن اجزای کتاب مقدس اراده گردیدهاست[۴]، اما در یسنا[۵] نسکه به معنی خود اوستا و دوره کامل آن (۲۱ نسک) استعمال شده من باب اطلاق جزء به کل.[۶] در پهلوی نَسْک (متن، کتاب) آمده[۷]. دینکرت درفصلهای هشتم و نهم نویسد: اوستا دارای ۲۱ نسک میباشد و در آن نام هر یک از این ۲۱ بخش جداگانه آمده و خلاصه مندرجات آنها تشریح شدهاست.[۸]
مترادف نسخ، به معنی سند زمین مزروعی، قباله، بُنچاق در گویش بهاری. بالَم سیفالله نسْسقِه سِقِر چِینَه مِییع' پسرم سیفالله سند را گاو نجوَد.
↑ غیاث اللغات
↑ از انجمن آرا، از آنندراج
↑ برهان قاطع. محمد معین راد
↑ از خرده اوستا ص ۲۶
↑ های ۱۹ بند ۲۲
↑ یسنا ج ۱ ص ۱۶۶
↑ تاوادیا ص ۱۶۳
↑ از حاشیه برهان قاطع چ معین
جمله سازی با نسک
با گره کم کوش تا بال و پرت نسکلد یک یک ازین کر و فرت
تا ز غیرت از تو یاران نسکلند زانک آن خاران عدو این گلند
زیِلینسکی در ۱۴ نوامبر ۲۰۲۲ در سن ۹۱ سالگی درگذشت.