نانورد

لغت نامه دهخدا

نانورد. [ ن َ وَ ] ( نف مرکب ) که نمی نوردد. مقابل نورد و نوردنده. رجوع به نورد و نوردنده شود. || ناپسند. نالایق. ناسزاوار. نادرخور. ( یادداشت مؤلف ):
نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که برو ردّ خار نیست نورد.کسائی.نورد بودم تا ورد من مورّد بود
برای ورد مرا تُرک من همی پرورد
کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سبب که بخیری همی بپوشم ورد.کسائی.

فرهنگ معین

(نَ وَ ) (ص. ) ناپسند.

جمله سازی با نانورد

💡 در ردیف اوستادانش نباید هشت از آنک خامه اش کند است و شعرش سست و طبعش نانورد

💡 نانوردیم و خوار و این نه شگفت که برِ ورد، خار نیست نورد