نامرغوب

لغت نامه دهخدا

نامرغوب. [ م َ ] ( ص مرکب ) چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول. که بدان رغبت نیست. که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود. || پست. کم بها. ( ناظم الاطباء ).
- جنس نامرغوب؛ متوسط و ارزان قیمت. که عالی و خوب و بی عیب نیست.

فرهنگ عمید

۱. آنچه پسندیده نباشد، ناپسند.
۲. جنس پست و کم بها.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - ناپسندنامقبول:[ مرگ خوابی نامرغوب و آسایشی ناخواهانست.] ۲ - پست کم بها:[ جنس نامرغوب ] مقابل مرغوب.

جمله سازی با نامرغوب

💡 کردم اندر مقدم جانان سرو جان را نثار گفت چیزی دیگر آر این تحفه نامرغوب بود

💡 ۶. مواد و مصالح در گذشته محدود تر و بعضاً نامرغوب تر بودند، ولی کیفیت چهرهٔ شهری امروز وخیم تر از گذشته‌است.

💡 هیچ زشتی در مقام خویش نامرغوب نیست خار را دارد همان چون گل سر دیوار سبز

💡 و این مثل بدان آوردم تا ملک بداند که در کار من تعجیل نشاید کرد. و بحقیقت بباید شناخت که من این سخن از بیم عقوبت و هراس هلاک نمی گویم، چه مرگ، اگر چه خواب نامرغوب است و آسایش نامحبوب، هراینه بخواهد بود، و بسیار پای آوران از دست او سرگردان شدند، و گریختن ممکن نیست.