کلمه ناشی در زبان فارسی به معنای فردی است که در یک حوزه خاص، تجربه و مهارت لازم را ندارد. این واژه میتواند به عنوان صفتی برای توصیف شخصی به کار رود که در یک فعالیت یا کار معین، تازهکار یا بیتجربه است. به عبارتی، ناشی نشاندهنده عدم تسلط و آشنایی کافی فرد با وظایف و چالشهای مربوط به آن زمینه است. این اصطلاح میتواند به اشخاصی اطلاق شود که هنوز در حال یادگیری و کسب مهارت هستند و نیاز به زمان و تمرین بیشتری برای بهبود دارند. به طور کلی، به کار بردن این واژه در توصیف فردی میتواند به ما کمک کند تا درک بهتری از سطح تواناییهای او در یک زمینه خاص داشته باشیم.
ناشی
لغت نامه دهخدا
ختم است برغم چند ناشی
بر خاقانی سخن تراشی.خاقانی ( از انجمن آرا ).
ناشی. ( اِخ ) رجوع به ناشی ءالاصغر و ناشی ءالاکبر شود.
ناشی ٔ. [ ش ِءْ ] ( ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند: غلام ناشی و جاریة ناشی ٔ. ( اقرب الموارد ). نوجوان. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). از کودکی برآمده، مذکر و مؤنث در این یکسان بود. ( مهذب الاسماء ). از کودکی برآمده. ( السامی ) ( محمودبن عمر ). ج، نَش ْء. نَشَاء. ناشئة. || ابر که نخستین پیدا و نمایان گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه به شب پیدا و حادث شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کل ما حدث باللیل و بدا. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). پیداشونده. ( غیاث اللغات ). ج، نواشی. || ( اِ ) آغاز روز. اول النهار. || اول ساعات اللیل. ( المنجد ). نخستین ساعات شب.
فرهنگ معین
[ ع. ناشی ء ] (اِفا. ) نشأت گیرنده، پیدا شونده.
فرهنگ عمید
۲. پیداشونده، پدیدآمده.
۳. (قید ) ناشیانه.
فرهنگ فارسی
(اسم وصفت ) تازه کارمبتدی بی تجربه: ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی. ( خاقانی انجمن لغ. )
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
تازه کار، بی تجربه، ناوارد.
جمله سازی با ناشی
ناشی ز هوای جلوه تو ارخای عنان آفرینش
سر کشیدن ز امر اهل کمال هست ناشی ز سر نقص و وبال