نادر

نادرشاه افشار بنیان‌گذار دودمان افشار بود و از سال ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ ه‍.ق به عنوان شاه ایران سلطنت کرد. او با شکست دادن هوتکی‌ها و بیرون راندن عثمانی‌ها و روس‌ها از سرزمین ایران، بازپس‌گیری مناطق از دست رفته و یکپارچه‌سازی کشور، فتح دهلی و ترکستان و همچنین پیروزی‌های نظامی‌اش، به شهرت زیادی دست یافت. او به عناوینی چون ناپلئون شرق یا ناپلئون ایران و آخرین فاتح بزرگ آسیای میانه شناخته می‌شود. نادر در دوران جوانی، به خدمت حاکم اَبیورد، باباعلی بیک کوسه احمدلو درآمد. در زمان هرج و مرج ناشی از حمله هوتکیان به اصفهان و سقوط صفویه، او به خدمت مَلِک محمود سیستانی پیوست که مشهد را تصرف کرده بود. پس از انجام دسیسه‌های مختلف با سرداران ترکمان افشار و جَلایِر، نادر گروهی از مهاجمان را تشکیل داد و با اتحاد با کردهای چَمَشْگَزَک در خَبوشان، برای کنترل مشهد با ملک محمود به رقابت پرداخت و او را شکست داد.

لغت نامه دهخدا

نادر. [ دِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از ندر.( اقرب الموارد ). رجوع به ندر شود. || ( اِ ) جمع اندر به معنی خرمن یا خرمن گندم است. ( از منتهی الارب ). رجوع به اندر شود. || خر وحشی. ( از اقرب الموارد ). || النادر من الجبل؛ ما خرج منه و برز. ( اقرب الموارد ). نادرالجبل؛ آنچه بیرون می آید از کوه و آشکار میگردد. ( ناظم الاطباء ). ندرالنبات؛ خرج ورقه. یقال: شبعت الابل من نادره و نوادره؛ ای مما خرج منها. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) النادر من الکلم؛ ماقل وجوده و ان لم یخالف القیاس او ماشذّ. ( اقرب الموارد ). ماشذّ و خالف القیاس.( المنجد ). نوادرالکلام؛ سخنی که از جمهور بطرز شذوذ و گاهی وقوع یابد. ( منتهی الارب ). || یکتا.( لغتنامه مقامات حریری ). تنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی مثل. بی مانند. ( ناظم الاطباء ).بی نظیر. یگانه. که مثل و مانندی ندارد.

فرهنگ فارسی

کمیاب، چیزکم، گرانمایه، سخن کم ونیکو
۱ - ( اسم و صفت ) آنچه کم بدست آید آنچه کم اتفاق افتد کمیاب: [ چون پیرطالقانی این حکایت بکرد پدرم گفت: سخت نادر و نیکو خوابی بوده است. ] ۲- بی مثل بی مانند. ۳ - عجیب شگفت: تا همی خندی همه گریی و این بس نادرست هم تو معشوقی و عاشق هم بتی وهم شمن. ( منوچهری ) ۴ - چیزکم شئ قلیل. ۵ - گرانمایه باقدرو قیمت طرفه. یابه نادر. ندره بندرت آنچه که کمتراتفاق افتد:[ وگاه ازگاه بنادر چون مجلس عظیم بودی او را نیز بخوان فرود آوردندی...]

فرهنگ اسم ها

اسم: نادر (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: nader) (فارسی: نادر) (انگلیسی: nader)
معنی: کمیاب، بی همتا، بی نظیر، عجیب، شگفت آور، آنچه به ندرت یافت شود، آن که در نوع خود بی نظیر باشد، ( در حالت قیدی ) به ندرت، ( اَعلام ) ) نادر شاه افشار: شاه ایران [، قمری]، بنیانگذار سلسله ی افشار، ملقب به شهاب قلی خان، نیروهای اشغالگر را از ایران بیرون کرد، پادشاه هند را شکست داد و غنیمت زیادی به چنگ آورد، سرانجام به دست سرداران خودش کشته شد، ) نادر نادرپور: [، شمسی] شاعر ایرانی، که پس از انقلاب ایران به فرانسه و سپس به آمریکا رفت، از او مجموعه های شعر چشمها و دستها، از آسمان تا ریسمان، گیاه و سنگ، نه آتش، دختر جام، سرمه ی خورشید، شام بازپسین، شعر انگور، در ایران و سه مجموعه هم در آمریکا چاپ شده است، ) نادرشاه: شاه افغانستان [، میلادی]، ) نادر میرزا: [قرن هجری] آخرین فرمانروای سلسله ی افشار، فرزند شاهرخ میرزای افشار، که در سال مشهد را تصرف کرد و خود را شاه خواند، در سال سپاهیان فتحعلی شاه شهر را تسخیر کردند، نادر میرزا در تهران به فرمان فتحعلی شاه کشته شد، ) نادر میرزا: [، قمری] نویسنده و مورخ ایرانی، از شاهزادگان قاجار، مؤلف تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه ی تبریز، ( در اعلام ) نادر شاه افشار پادشاه ایران و مؤسس سلسله ی افشاریه، نام مؤسس سلسله افشاریه

جملاتی از کلمه نادر

ای به زبان نکته گزار آمده وی به سخن نادره کار آمده
به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم وگرچه زاد بس نادر از این داماد و کدبانو
خود آنچه به دور ما همین نادره است جاوید شب تیره به پایان شدن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم