این واژه صفتی است که در زبان فارسی در چندین معنا و کاربرد متفاوت بهکار میرود. در نخستین و اصلیترین معنا، به چیزی اشاره دارد که قرائت یا مطالعه نشده باشد؛ چنانکه در اشعار کهن فارسی نیز نمونههایی از این کاربرد دیده میشود. برای نمونه، در بیتی از محمداشرف غزنوی آمده است: سربهپیش افکنده بینم قاصدر نجانده را / ظاهرا آورده واپس نامه ناخوانده را که در آن نامه ناخوانده به معنای نامهای است که هنوز خوانده نشده است.
در معنای دوم، این واژه برای اشاره به فردی بهکار میرود که از نعمت سواد و دانش بیبهره است و بهاصطلاح درسنخوانده و بیسواد است. این مفهوم بیشتر در متون ادبی و محاورات عامیانه با بار معنایی منفی همراه است و فردی را توصیف میکند که از دانش رسمی محروم مانده است.
معنای سوم و رایجِ این واژه، توصیف کسی است که بدون دریافت دعوت به مجلسی یا مهمانی میرود. این مفهوم در ادبیات فارسی با تعبیر مهمان ناخوانده نمود یافته و همواره بار معنایی منفی داشته است. چنانکه فرخی سیستانی سروده است: چو اندر باغ تو بلبل بدیدار هزار آید / ترا مهمان ناخوانده بر و زی صد هزار آید. این بیت زیبا، اگرچه با زبانی ستایشآمیز همراه است، اما بهوضوح به مفهوم حضور بیدعوت اشاره میکند.