میزی

فرهنگ فارسی

( اسم ) مازو.

جمله سازی با میزی

عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی دست تو خون‌ریزی، دست را نالایی
نیامیزی تو با مردم زمانی چو تو نشنیده‌ام نامهربانی
ز رنگ‌آمیزی ریحان آن باغ نهاده چشم خود را مهر مازاغ
قصد در خسرو کن تا چشم سعادت را از گرد رکاب او کحل‌البصر آمیزی
خورش و می چو در هم آمیزی خون خود را به خوان خود ریزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
با
با
خفن
خفن
جوجو
جوجو
داشاق
داشاق